نویسنده: مجتبی زینال

داستان آموزنده رفاقت خر آواز خوان و شتر رقاص- امثال و حکم

داستان آموزنده رفاقت خر آواز خوان و شتر رقاص- امثال و حکم

رفاقت خر آواز خوان و شتر رقاص

امثال و حکم از علی اکبر دهخدا

خری و اشتری به دور از آبادی به طور آزادانه با هم زندگی می‌کردند. نیمه شبی در حال چریدن علف، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسان‌ها شدند.

شتر چون متوجه خطر گردید رو به خر کرد و گفت: ای خر خواهش می‌کنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسان‌ها به حضورمان پی ببرند!

خر گفت: اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سردادن من است. شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بی‌خیال گردد تا مبادا به دست انسان‌ها بیافتند.

خر گفت: متاسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت می‌دانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!

پس خر بی محابا نعره‌های دلخراش برمی‌داشت. از قضا کاروانی که در آن موقع از آن آبادی می‌گذشت، متوجه حضور آنان گردیدند و آدمیان هر دو را گرفته و در صف چارپایان بارکش گذاشتند.

صبح روز بعد در مسیر راه، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانیده و شتر را به آب راندند.

چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود.

خر گفت: ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه می‌افتم و غرق می‌شوم.

شتر گفت: خر جان، من عادت دارم در آب رقصم!! ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!

خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد. خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟!

شتر گفت: چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود!!

امروز زمان رقص ناساز اشتر است!

شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بینداخت و در آب غرق ساخت. شتر با خود گفت:

رفاقت با خر نادان، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشید!

 

مرکز مشاوره در خیابان پیروزی

جهت ارتباط با خانم راحله صادقی از طریق لینک تماس با ما با ایشان در تماس باشید.

برچسب‌ها:, , , , , , ,

داستان آموزنده استرس و یک لیوان آب

داستان آموزنده استرس و یک لیوان آب

تماس با مرکز مشاوره و روانشناسی

جهت درمان استرس و گرفتن وقت مشاوره می توانید از طریق شماره تلفن ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با مرکز مشاوره خانواده و روانشناسی – خانم دکتر راحله صادقی تماس حاصل نمایید.

چگونه استرس خود را کنترل کنیم:

مردی مسن در یک سالن کنفرانس برای جمعی درباره مدیریت استرس سخنرانی می کرد.

او لیوان آبی توی دستش بود. همه منتظر بودند که او درباره ی نیمه پر لیوان یا نیمه خالی آن صحبت کنه ولی بجای آن از حضار می پرسه:

  • این لیوان چقدر وزن داره؟

دهها زمزمه از میان حضار بلند شد:

  • بین ۳۰ تا ۳۰۰ گرم …

مرد مسن جواب داد:

  • وزن واقعی اهمیتی نداره !!! مهم اینه که چه مدت زمان من آن را نگهدارم.

اگر یک دقیقه نگهش دارم مشکلی نخواهد بود…

اگر یک ساعت نگهش دارم در بازویم احساس دردی خواهم کرد…

اگر مدت یک روز نگهش دارم دستم متورم و از کار می افته…

در هر مورد وزن لیوان تغییر نکرده است ولی هرچه بیشتر آن را نگهدارم سنگین تر خواهد شد …

حالا ارتباط یک لیوان آب و استرس

اضطراب و نگرانی در زندگی مثل این لیوان آب است.

کمی فکر کنید هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.

بیشتر فکر کنید، شروع به درد خواهد گرفت

و اگر تمام روز فکر کنید، احساس فلجی خواهید کرد و توانایی انجام هیچ کاری را نخواهید داشت !!!

لینک تماس با ما / مرکز مشاوره خانواده شرق تهران
جهت اخذ نوبت ، مشاوره حضوری و تلفنی در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و سکس تراپی
شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم دکتر صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج و سکس تراپی)

 

راه حل ترک استرس:

این لیوان را زمین بگذارید !!! این لیوان را هرچقدر می تونید و به دفعات زمین بگذارید….

مرکز مشاوره شرق تهران

برخی نظریات در مورد استرس:

آنچه مرا نکشد نیرومندترم می کند. (نیچه)

برخی از نظریه پردازان در قرن بیستم معتقد بودند که کمی استرس خوب است. کتاب «آزمون استرس» یان رابرتسون نیز پر از داستان هایی است که شاهدی بر این قضیه است که مقدار کم استرس می تواند نیروبخش و مشوق نیز باشد.

استرس چیست:

استرس در ابتدا تنها واژه ای بود در فیزیک و مهندسی برای توصیف فشار وارده بر اجسام. اما در حال حاضر به عنوان یک بیماری روانی که همه ما را شامل می شود شناخته شده است. دلشوره، عصبانیت، اضطراب، تنش، حساسیت های بسیار و فشارهای عصبی از مواردی است که استرس باعث بروز آنها می شود.

استرس خوب و استرس بد:

آقای هانس سایلی استرس را به دو دسته تقسیم بندی کرد.

  • استرس خوب : eustress
  • استرس بد: distress

تفاوت میان آنها تنها در چگونگی واکنش ما نسبت به استرس است و نوع استرس ممکن است تفاوتی با هم نداشته باشد. به قول هملت: هیچ چیز خوب یا بد نیست، تفکر ماست که خوب یا بد را می سازد.

یان رابرتسون کشف کرد که ژن ها در بدن می توانند عملکرد خود را در واکنش به محرک ها تغییر دهند. در نتیجه این اعتقاد در او حاصل شد که همه می توانند یاد بگیرند ذهن و احساسات خود را کنترل کنند.

sextherapy

مرکز مشاوره خیابان پیروزی

جهت تماس و گرفتن وقت مشاوره می توانید از طریق شماره تلفن ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با مرکز مشاوره خانواده و روانشناسی – خانم راحله صادقی تماس حاصل نمایید و یا می توانید از طریق ID تلگرام rahelesadeghi66 با خانم راحله صادقی در تماس باشید.

برچسب‌ها:, , , , , , , , , ,

داستان خودشیفتگی ـ داستان آموزنده روانشناسی

داستان خودشیفتگی ـ داستان آموزنده روانشناسی

داستان خودشیفتگی نارسیس و دریاچه

نارسیس جوان زیبایی بود. همه روزه برای دیدن زیبایی خود به دریاچه آبهای شیرین در وسط جنگل میرفت.

آنچنان شتابان از میان مردم می گریخت که مبادا کسی او را ببیند و از زیبایی اش لذت ببرد, آنچنان شتابان از میان درختان می گریخت که مبادا اوریاد ها الهه جنگل ها او را ببیند و از زیبایی اش لذت ببرد.

وقتی به دریاچه می رسید آرام می گرفت و ساعتها در سکوت دریاچه محو زیبایی خود می شد,آنچنان محو تماشای خود می شد که اصلا نمی فهمید روز کی به پایان می رسد و شب همگام دزدانه به خانه اش باز می گشت تا مبادا کسی او را ببیند و از زیبایی اش لذت ببرد!

یک روز همچنان که نارسیس دوان دوان آمد تا خود را به دریاچه برساند و مثل هر روز از زیبایی اش لذت, ببرد پایش به سنگی خورد و به دورن دریاچه افتاد و مرد….

از مکانی که نارسیس به درون دریاچه افتاد گل نیلوفری شکفت , دریاچه نام او را به یاد نارسیس , نارسیس گذاشت.

دریاچه همهء روز برای برای نارسیس می گریست تا اینکه روزی اوریادها الهه جنگل ها آمدند و تمام آب های شیرین دریاچه را با اشک های دریاچه شور کردند و به او گفتند : هان , ای دریاچه هرگز مپندار که گریستن تو برای نارسیس می تواند ما را بترساند یا وادار به گریستن کند ,چرا که او در هر حال زیبا ترین بود و ما در هر حال همیشه در جنگل ها به دنبالش دوان بودیم تا او را ببینیم اما او همیشه در میان جنگل از ما فراری بود و ما هرگز او را ندیده بودیم وا ز زیبایی اش لذت نبردیم ,تنها تو بودی که او را دیده ای و از رزیبایی اش لذت برده ای حال هم خود برایش گریه کن.

دریاچه با تعجب اشکهایش را پاک کرد و پرسید:

مگر نارسیس زیبا هم بود؟!

 

اوریادها با تعجبی دو چندان پاسخ دادند: آری , او زیبا بود, زیبا ترین بود ولی چگونه ممکن است که تو این راندانی؟!

تو او را از هر کسی بیشتر دیده بودی, از خودس هم بیشتر; اصلا تو تنها کسی بودی که او را دیده میدیدی چگونه ممکن است که نفهمیده باشی او زیباست؟!

دریاچه که کاملا گیج شده بود پاسخ داد: نارسیس همه روزه ساعت ها بر حاشیه من می نشست اما من هرگز نفهمیدم او زیباست ; زیرا هر روز که او به سراغ من می آمد من در عمق چشمانش محو تماشای زیبایی خود می شدم واکنون که مرده از این می گریم که دیگر نمیتوانم زیبایی ام را ببینم!!!

میبینید؟ گاهی وقتا اونقدر محو “خود” میشیم که دیگه از دوست که هیچ فاصله ای با ما نداره غافل میشیم!!!

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

برچسب‌ها:, , , , , , , ,

داستان آزادی – زندگی نامه هریت تابمن

داستان آزادی – زندگی نامه هریت تابمن

جهت اخذ نوبت ، مشاوره حضوری و تلفنی در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان،
مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و سکس تراپی
می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج و سکس تراپی) تماس حاصل فرمایید.

داستان آزادی – زندگی نامه هریت تابمن

در زمانیکه برده‌داری در آمریکا رایج بود، زن سیاه پوستی به نام هریت تابمن،
گروهی مخفی به راه انداخته بود که بردگان را فر‌اری می‌داد.

بعدها از او پرسیدند:

سخت‌ترین مرحله کار شما برای نجات بردگان چه بود؟

او عمیقا به فکر فرو رفت و گفت:

 

قانع کردن یک برده به اینکه

تو برده نیستی و باید آزاد باشی

بخشی از زندگی نامه هریت تابمن / محبوب ترین قاچاقچی انسان
کودکی

هریت تابمن در سال ۱۸۲۰ در یک خانواده سیاه پوست که در آن زمان برده بودند به دنیا آمد.
او دارای هشت خواهر و برادر بود. هنگام شش سالگی در نبود مادرش به نگهداری از خواهر و برادر خود مشغول بود
و چون این کار را خوب انجام می داد، به عنوان دایه و پرستار بچه به یک خانواده ی دیگر فروخته شد.
خانواده جدید بسیار بد رفتار بوده و با هر بار گریه کردن بچه او را شلاق می زدند.
جای این ضربات برای همیشه بر روی تن او باقی ماند.

 

بیماری و سردرد

او بر اثر حادثه ای ضربه شدید مغزی شده و در تمام دوران زندگی سردرد شدیدی داشت.
در سال ۱۸۴۴ با مردی آزاد و دو رگه سیاه و سفید ازدواج کرد و شوهرش برای او یک نام مستعار انتخاب کرد.

در سال ۱۸۴۹ به سختی بیمار شد و سردردهای شدیدی می گرفت.
به همین دلیل دیگر یک برده ی کاری و بدرد بخور به حساب نمی آمد و اربابش تصمیم به فروشش گرفت.
اما اربابش بر اثر بیماری مرد و همسر او تصمیم به فروش برده ها گرفت.

 

فرار

در این زمان هریت تصمیم گرفت که با دو برادر کوچکترش فرار کند.
جایزه ۱۰۰ دلاری برای پیدا کردن آنها در روزنامه ها چاپ شد و آنها مجبور شدند که دوباره برگردند.

اما هریت دوباره به تنهایی و از طریق راه های مخفی زیرزمینی و خانه های امنی که در آن سال ها به مسیر «راه آهن زیرزمینی» مشهور شده بود، فرار کرد.
او به مدت ۳ هفته و حدود ۱۴۵ کیلومتر با پای پیاده به سمت آمریکای شمالی حرکت کرده و به فیلادلفیا رسید.

راه آهن زیرزمینی

او تمام مدت به فکر خانواده خود بود و با وجود مجازات برای کمک به فرار برده ها،
تمام خانواده خود را از همین راه آهن زیرزمینی به سمت آمریکای شمالی فراری داد.
همسر او ازدواج کرده بود و حاضر نبود که خود را به خطر بیاندازد و در نتیجه با او همراه نشد.

او کاملا به راه ها آشنا بوده و در هیچ مورد از اقدام هایش شکست نخورد و به همین دلیل به عنوان یک قهرمان شناخته شد.

رمز و سرود آزادی

رمز هریت یک سرود مذهبی بود و برده ها با شنیدن آن آماده ی فرار می شدند.
این سرود بعدها توسط هنگ سیاه پوستان در طول جنگ داخلی آمریکا خوانده می شد
و در قرن بیستم همه نژادها این سرود را به عنوان سرود آزادی می خواندند.

 

هنگ ویژه سیاه پوستان

او در تشکیل هنگ ویژه سیاه پوستان و با رایزنی با دیوید هانتر و آبراهام لینکلن نقش بسیار ویژه ای داشت.
در ابتدا به عنوان آشپز و سپس به عنوان رهبر هنگ انتخاب شد.

هنگامی که رییس جمهور آبراهام لینکلن در سال ۱۸۶۳ اعلامیه آزادی بردگان را صادر کرد،
هریت نقش مهمی در آزادسازی همه سیاهپوستان، مردان، زندان و کودکان از بردگی بر عهده داشت.

هریت اولین زنی است که رهبری یک هنگ مسلح را بر عهده داشت و در یکی از عملیات هایی که انجام داد،
موفق شد تعداد ۷۰۰ برده را آزاد کند. به این ترتیب با تلاش های قهرمانانه هریت و دیگر مبارزان،
دو سال بعد یعنی در سال ۱۸۶۵، جنگ داخلی با تصویب قانون لغو برده داری به پایان رسید.

 

سالهای پس از جنگ

او در سالهای پس از جنگ آرام ننشست و به عنوان یکی از رهبران فعال در جنبش حمایت از حقوق زنان تلاش کرد.
او در سال ۱۹۱۳ به علت سینه پهلو و عفونت درگذشت اما نامش به عنوان نماد شجاعت و یک مبارز راه آزادی
در تاریخ کشور آمریکا ثبت شد و شهرتی جهانی پیدا کرد.

در سال ۲۰۱۶ پس از همه پرسی تصمیم گرفته شد عکس خانم تابمن بر روی اسکناس های ۲۰ دلاری به جای عکس اندرو جکسون چاپ شود.

 

مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج

خانم راحله صادقی ـ  مشاوره خانواده، امور پیش از ازدواج، مشاوره پس از ازدواج و …

برچسب‌ها:, , , , , ,

داستان ستاره دنباله دار / بزرگ علوی

داستان ستاره دنباله دار / بزرگ علوی

هر کس در زندگیش فقط یک بار ستاره دنباله دار را می بینه. بعضیها مثل من آن یک دفعه هم نمی توانند بیبیند. در سال ۱۹۱۲ که ستاره دنباله دار در آسمان پیدا شد، من پنج شش ساله بودم. مادرم و خواهرانم برای دیدن این ستاره عجیب روی بام رفته بودند و به من هم نشان می دادند و می گفتند: «دیدیش؟ دمش را میبینی؟»

من درست عقلم نمی رسید که ستاره چیه و نمی دانستم که ستاره دنباله دار یعنی چی, نمی دیدمش ولی می گفتم: «آره, دیدم.»

 

در سال ۱۹۹۲ هم که این ستاره باز در آسمان طلوع کند من دیگر نخواهم بود و اگر هم باشم چشمانم یاری نخواهند کرد این ستاره عجیب را ببینم. پاهایم به من اجازه نمی‌دهند که روی بام بروم و آن را تماشا کنم.

 

یک مرتبه و فقط یک مرتبه این اتفاق در زندگی اشخاص می‌افتد.

 

خوشبختی هم مثل ستاره دنباله‌دار فقط یک مرتبه در زندگی مردم پیدا می‌شود.

بعضی ها از این یک دفعه هم برخوردار نشده‌اند.

 

برگرفته از کتاب ورق پاره های زندان, اثر استاد بزرگ علوی

 

در همین رابطه برنارد شاو میگه:

«وقتی توی خونه ی همسایه دنبال خوشبختی می گردی, خوشبختی پشت در خونه ی شما نشسته تا در رو براش باز کنید. ولی شما اون وقت در خانه نیستید!»

 

خرافات پیرامون دنباله‌دارها (برگرفته از Wikipedia)

دنباله‌دارها در بسیاری از فرهنگ‌های مختلف در سراسر جهان و در طول زمان از وحشت و ترس الهام گرفته شده‌اند. آن‌ها عناوینی هم‌چون «پیشروی حکم مجازات» و «تهدید گیتی» به خود گرفته‌اند. این اجرام هم‌چنین به عنوان پیشگویان فاجعه‌ها و پیامبران خدا در نظر گرفته می‌شدند. در دوران باستان، دنباله‌دارها قابل‌توجه‌ترین اشیاء در آسمان شب بودند. در بسیاری از فرهنگ‌ها، دنباله‌دارها حاملان پیام‌های خدایان هستند. برای نمونه، در برخی از فرهنگ‌ها، دم دنباله‌دارها ظاهر سر یک زن با موهای بلند پشت سرش است.

 

مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج

خانم راحله صادقی ـ  مشاوره خانواده، امور پیش از ازدواج، مشاوره پس از ازدواج و …

برچسب‌ها:, , ,

معرفی کتاب آخرین سخنرانی / رندی پوش

معرفی کتاب آخرین سخنرانی / رندی پوش

پشت جلد:

همسر رندی پوش: « تو را به خدا نمیر »

رندی پوش مرد. اما سخنرانی او برای ما؛ زندگی است.

اگر از آخرین لحظه عمر خود خبر داشتی؛ چه حکمتی را برای مردم آشکار می کردی؟ دلت می خواست چه چیزی را برای فرزندانت و جامعه به یادگار می گذاشتی؟

وقتی از رندی پوش؛ استاد دانشگاه تقاضا شد که در دانشگاه سخنرانی آخر را انجام دهد؛ خودش خبر نداشت که به خاطر بیماری پیشرفته سرطان؛ آخرین سخنرانی اش خواهد بود.سخنرانی متحول کننده او در مورد بیماری و مرگ نبود. سخنرانی او در مورد تحقق بخشیدن به رویاهای کودکی؛ غلبه بر مشکلات؛ کمک به دیگران برای رسیدن به آرزوهایشان؛ مثبت اندیشی؛ شکرگزاری، شادی؛ صداقت؛ شرافت و لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی بود. او با مطرح کردن درس های زندگی توانست یادگاری ارزشمند برای فرزندان خود و جامعه از خود باقی بگذارد.

«دیوارهای بلند را نساخته اند تا مانع رسیدن ما به رویاهایمان شوند. دیوارها را ساخته اند تا با تلاش از آنها عبور کنیم و ارزشمندی رویاهایمان را به اثبات برسانیم.»

 

دکتر کوهن رئیس دانشگاه کارنگی ملون:

«رندی! ما برای حفظ یاد و خاطره ی تو، پلی میان دانشکده علوم کامپیوتر و دانشکده هنر احداث می کنیم و نامش را پل رندی پاش می گذاریم. می دانم پس از تو، نسل جدیدی از دانشجویان وارد دانشگاه خواهند شد که تو را نمی شناسند. آنها وقتی از روی این پل رد میشوند می پرسند که رندی پاش که بود؟ و دیگرانی که تو را می شناسند برای آنها از تو خواهند گفت. متأسفم که آنها تو را تجربه نمی کنند. اما اثری که از تو بر جا مانده است را تجربه خواهند کرد…»

 

بخشی از کتاب:
دستیابی به رویاهای کودکی

«مطمئن بودم که نمی‌خواهم محور سخنرانی، سرطانم باشد. ماجرای بیماری‌ام سرجایش بود و من بارها و بارها آن را پیشت سر گذاشته بودم. هیچ علاقه ای نداشتم درباره چگونگی کنار آمدنم با بیماری، یا این که چگونه دیدگاه‌هایم را عوض کرده بود حرف بزنم. حتما خیلی‌ها انتظار داشتند سخنرانی درباره مرگ باشد. اما باید درباره زندگی می بود.

 

چه چیزی مرا استثنایی می سازد؟

این پرسشی بود که احساس می کردم باید به آن بپردازم. گفتم: سرطان مرا استثنایی نمی‌سازد. هیچ شکی در این امر نبود. در آمریکا سالی ۳۷۰۰۰ نفر فقط به سرطان لوزالمعده دچار می‌شوند.

درباره آنچه خود را توصیف می کنم به دقت اندیشیدم: معلم، متخصص کامپیوتر، شوهر، پدر، دوست، برادر، استادی برای دانشجویانم. اینها همه نقش‌هایی بودند که برایم ارزش داشتند. اما هیچ یک از این نقش‌ها واقعا مرا متمایز می‌کرد؟

از خودم پرسیدم: من به تنهایی واقعا چه چیزی برای ارائه دارم؟

و ناگهان مانند جرقه ای به ذهنم رسید: با وجود همه دستاوردهایم، تمام آنچه دوست داشتم در رؤیاها و اهداف دوران کودکی‌ام ریشه داشت و در راه‌هایی که برای تحقق بخشیدن به تقریبا تمامی آنها در پیش گرفته بودم.»

 

مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج

خانم راحله صادقی ـ  مشاوره خانواده، امور پیش از ازدواج، مشاوره پس از ازدواج و …

برچسب‌ها:, , , ,

داستان قورباغه کوچولو

داستان قورباغه کوچولو

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه دو بدهند. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود. جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند و مسابقه شروع شد. راستش، کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند. شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید:

«اوه، عجب کار مشکلی!!»، «اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند.» یا «هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست. برج خیلی بلنده!»

قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا و بالاتر می رفتند. جمعیت هنوز ادامه می داد: «خیلی مشکله! هیچ کس موفق نمی شه!» و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف. ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد؛ بالا، بالا و باز هم بالاتر. این یکی نمی خواست منصرف بشه! بالاخره بقیه از بالا رفتن منصرف شدند به جز اون قورباغه کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها قورباغه ای بود که به نوک رسید! بقیه قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کار رو انجام داده؟ اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟

 

و مشخص شد که برنده مسابقه کر بوده!

 

شرح حکایت

هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید. چون اونا زیباترین رویاها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند، چیزهایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید! همیشه به قدرت کلمات فکر کنید. چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر می گذاره. پس همیشه مثبت فکر کنید و بالاتر از اون، کر بشید هر وقت کسی خواست به شما بگه که به آرزوهاتون نخواهید رسید.

و همیشه باور داشته باشید: من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم.

 

مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج

خانم راحله صادقی ـ  مشاوره خانواده، امور پیش از ازدواج، مشاوره پس از ازدواج و …

برچسب‌ها:, , , ,

معرفی کتاب هنر شفاف اندیشیدن / رولف دوبلی / مترجم : عادل فردوسی پور

معرفی کتاب هنر شفاف اندیشیدن ـ رولف دوبلی ـ مترجم : عادل فردوسی پور

در دیپاچه این کتاب عادل فردوسی پور نوشته است :

تصور کنید در زمین فوتبال هیچ خطایی اتفاق نمی‌افتاد. آن وقت واژه‌ای به نام پنالتی، اخطار و اخراج هم معنا نداشت. اشک‌ها و لبخندها محو می‌شدند و زیبایی فوتبال هم رنگ می‌باخت. آدم‌ها شبیه ربات‌های برنامه‌ریزی شده‌ای بودند که وظیفه‌شان بردن بدون کوچک‌ترین اشتباه بود.

حالا تصور کنید در این جهان پهناور که هزاران زمین فوتبال را در خود جای داده، قرار می‌شد هیچ انسانی دچار خطا و اشتباه نشود؛ آیا جهان بهتری داشتیم؟ جنگ افروزی‌ها به پایان می‌رسید؟ جرم و جنایت از صفحه روزگار محو می‌شد؟ انسان‌ها با همدیگر روابط بهتری برقرار می‌کردند؟ پاسخ به این پرسش‌ها و پیش‌بینی جهانی که هرگز تجربه‌اش نکرده‌ایم، کار دشواری است؛ اما آنچه قابل پیش‌بینی است، آن است که هر چه بیشتر خطاهای خود را بشناسیم، رویکرد بهتری به زندگی خود خواهیم داشت. از آنجا که خطاهای بشری در طول حیاتش از الگوهای مشابهی پیروی می‌کنند، امکان شناختن آن‌ها نیز امری ممکن است.

رولف دوبلی

در این کتاب می‌کوشد بر اساس مطالعات، تحقیقات و تجربیات شخصی‌اش عمده ی این خطاها را شناسایی، بازخوانی و معرفی کند. همان‌گونه که خود در مقدمه ی کتابش ذکر می‌کند، فهرست خطاهایش کامل نیست و موارد دیگری را نیز می‌توان به آن افزود.

او بر اساس مشاهدات علمی، نتایج آماری، استدلال‌ها و استنتاج‌های منطقی (در حوزه ی علوم‌اجتماعی)، با ذکر مثال‌ها و نمونه‌های ملموس، جهان‌بینی خود را درباره ی خطاهای شناختی مطرح کند. به تأیید نویسنده، این کتاب کلید یافتن شادمانی و مسیرهای منتهی به خوشبختی و موفقیت نیست، تلقی و برداشت من این است که محتوای آن بیانگر نگرشی متفاوت به عملکرد انسانی ماست؛ یک شوک خلاقانه به ذهن در جهت زدودن انباشت‌های زایدش، شناسایی پیش‌فرض‌های ساختگی، اشتباهات متداول و موفقیت‌های کاذبی که به واسطه ی خطاهای ذهنی دچارش می‌شویم. کاوشی است در شناخت واضح‌تر خطاهای انسانی که در زندگی، کارکردهای متفاوت و بعضاً متضادی دارد. برخی از آن‌ها انسان را از خطر نابودی نجات می‌دهد و برخی دیگر مانع از خردورزی و شفاف‌اندیشی‌اش می‌شود. درک فرایند اندیشیدن و دام‌هایی که ذهن بر سر راهش قرار می‌دهد، کار ساده‌ای نیست و بی‌سبب نیست رولف دوبلی کتابش را هنر شفاف‌اندیشیدن نهاده است.

مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج

خانم راحله صادقی ـ  مشاوره خانواده، امور پیش از ازدواج، مشاوره پس از ازدواج و …

برچسب‌ها:, ,

چرا تیم ها تنبل ترند؟ (کم کاری اجتماعی)

چرا تیم ها تنبل ترند؟ (کم کاری اجتماعی)

  • سال ۱۹۱۳، ماکسیمیلی بن رینگنمن، مهندس فرانسوی، عملکرد اسبها را مطالعه کرد نتیجه گرفت قدرت دو حیوان که یک کالسکه را می کشند با دو برابر قدرت یک اسب برابر نیست. رینگلمن شگفت زده از این نتیجه آن را به انسان ها هم تعمیم داد. چند مرد باید طنابی را از دو سو می کشیدند. او نیروی به کارگرفته شده از هر طرف را اندازه گیری کرد. به طور میانگین، اگر دو نفر با هم طناب را بکشند، هر کدام فقط ۹۳ درصد از قدرت خود را به کار می گیرند. وقتی سه نفری باهم بکشند، این عدد ۸۵ درصد است و اگر هشت نفر بکشنده فقط از ۴۹ درصد قدرت خود بهره می گیرند. علم چنین چیزی را اثر کم کاری اجتماعی مینامد. چرا همه ی انرژی خودت را مصرف کنی وقتی نیمی از آن هم کفایت میکند. مخصوصا زمانی که این کوتاهی ها به چشم نمی آید. به بیان ساده تر، کم کاری اجتماعی نوعی گول زدن است که در آن همه ی ما مقصریم، حتا اگر ناخودآگاه اتفاق افتاده باشد.

از کتاب هنر شفاف اندیشیدن / رولف دوبلی / مترجم : عادل فردوسی پور

 

مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج

خانم راحله صادقی ـ  مشاوره خانواده، امور پیش از ازدواج، مشاوره پس از ازدواج و …

برچسب‌ها:, , , , ,