برچسب: قصه

داستان آموزنده رفاقت خر آواز خوان و شتر رقاص- امثال و حکم

داستان آموزنده رفاقت خر آواز خوان و شتر رقاص- امثال و حکم

رفاقت خر آواز خوان و شتر رقاص

امثال و حکم از علی اکبر دهخدا

خری و اشتری به دور از آبادی به طور آزادانه با هم زندگی می‌کردند. نیمه شبی در حال چریدن علف، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسان‌ها شدند.

شتر چون متوجه خطر گردید رو به خر کرد و گفت: ای خر خواهش می‌کنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسان‌ها به حضورمان پی ببرند!

خر گفت: اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سردادن من است. شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بی‌خیال گردد تا مبادا به دست انسان‌ها بیافتند.

خر گفت: متاسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت می‌دانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!

پس خر بی محابا نعره‌های دلخراش برمی‌داشت. از قضا کاروانی که در آن موقع از آن آبادی می‌گذشت، متوجه حضور آنان گردیدند و آدمیان هر دو را گرفته و در صف چارپایان بارکش گذاشتند.

صبح روز بعد در مسیر راه، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانیده و شتر را به آب راندند.

چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود.

خر گفت: ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه می‌افتم و غرق می‌شوم.

شتر گفت: خر جان، من عادت دارم در آب رقصم!! ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!

خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد. خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟!

شتر گفت: چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود!!

امروز زمان رقص ناساز اشتر است!

شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بینداخت و در آب غرق ساخت. شتر با خود گفت:

رفاقت با خر نادان، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشید!

 

مرکز مشاوره در خیابان پیروزی

جهت ارتباط با خانم راحله صادقی از طریق لینک تماس با ما با ایشان در تماس باشید.

برچسب‌ها:, , , , , , ,