معرفی کتاب آخرین سخنرانی / رندی پوش
معرفی کتاب آخرین سخنرانی / رندی پوش
پشت جلد:
همسر رندی پوش: « تو را به خدا نمیر »
رندی پوش مرد. اما سخنرانی او برای ما؛ زندگی است.
اگر از آخرین لحظه عمر خود خبر داشتی؛ چه حکمتی را برای مردم آشکار می کردی؟ دلت می خواست چه چیزی را برای فرزندانت و جامعه به یادگار می گذاشتی؟
وقتی از رندی پوش؛ استاد دانشگاه تقاضا شد که در دانشگاه سخنرانی آخر را انجام دهد؛ خودش خبر نداشت که به خاطر بیماری پیشرفته سرطان؛ آخرین سخنرانی اش خواهد بود.سخنرانی متحول کننده او در مورد بیماری و مرگ نبود. سخنرانی او در مورد تحقق بخشیدن به رویاهای کودکی؛ غلبه بر مشکلات؛ کمک به دیگران برای رسیدن به آرزوهایشان؛ مثبت اندیشی؛ شکرگزاری، شادی؛ صداقت؛ شرافت و لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی بود. او با مطرح کردن درس های زندگی توانست یادگاری ارزشمند برای فرزندان خود و جامعه از خود باقی بگذارد.
«دیوارهای بلند را نساخته اند تا مانع رسیدن ما به رویاهایمان شوند. دیوارها را ساخته اند تا با تلاش از آنها عبور کنیم و ارزشمندی رویاهایمان را به اثبات برسانیم.»
دکتر کوهن رئیس دانشگاه کارنگی ملون:
«رندی! ما برای حفظ یاد و خاطره ی تو، پلی میان دانشکده علوم کامپیوتر و دانشکده هنر احداث می کنیم و نامش را پل رندی پاش می گذاریم. می دانم پس از تو، نسل جدیدی از دانشجویان وارد دانشگاه خواهند شد که تو را نمی شناسند. آنها وقتی از روی این پل رد میشوند می پرسند که رندی پاش که بود؟ و دیگرانی که تو را می شناسند برای آنها از تو خواهند گفت. متأسفم که آنها تو را تجربه نمی کنند. اما اثری که از تو بر جا مانده است را تجربه خواهند کرد…»
بخشی از کتاب:
دستیابی به رویاهای کودکی
«مطمئن بودم که نمیخواهم محور سخنرانی، سرطانم باشد. ماجرای بیماریام سرجایش بود و من بارها و بارها آن را پیشت سر گذاشته بودم. هیچ علاقه ای نداشتم درباره چگونگی کنار آمدنم با بیماری، یا این که چگونه دیدگاههایم را عوض کرده بود حرف بزنم. حتما خیلیها انتظار داشتند سخنرانی درباره مرگ باشد. اما باید درباره زندگی می بود.
چه چیزی مرا استثنایی می سازد؟
این پرسشی بود که احساس می کردم باید به آن بپردازم. گفتم: سرطان مرا استثنایی نمیسازد. هیچ شکی در این امر نبود. در آمریکا سالی ۳۷۰۰۰ نفر فقط به سرطان لوزالمعده دچار میشوند.
درباره آنچه خود را توصیف می کنم به دقت اندیشیدم: معلم، متخصص کامپیوتر، شوهر، پدر، دوست، برادر، استادی برای دانشجویانم. اینها همه نقشهایی بودند که برایم ارزش داشتند. اما هیچ یک از این نقشها واقعا مرا متمایز میکرد؟
از خودم پرسیدم: من به تنهایی واقعا چه چیزی برای ارائه دارم؟
و ناگهان مانند جرقه ای به ذهنم رسید: با وجود همه دستاوردهایم، تمام آنچه دوست داشتم در رؤیاها و اهداف دوران کودکیام ریشه داشت و در راههایی که برای تحقق بخشیدن به تقریبا تمامی آنها در پیش گرفته بودم.»
مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج
خانم راحله صادقی ـ مشاوره خانواده، امور پیش از ازدواج، مشاوره پس از ازدواج و …
برچسبها:اجتماعی, بلوغ و پختگی, شخصیت, مشاوره, معرفی کتاب، مشاوره خانواده و ازدواج