دسته: داستان های آموزنده

داستان ستاره دنباله دار / بزرگ علوی

داستان ستاره دنباله دار / بزرگ علوی

هر کس در زندگیش فقط یک بار ستاره دنباله دار را می بینه. بعضیها مثل من آن یک دفعه هم نمی توانند بیبیند. در سال ۱۹۱۲ که ستاره دنباله دار در آسمان پیدا شد، من پنج شش ساله بودم. مادرم و خواهرانم برای دیدن این ستاره عجیب روی بام رفته بودند و به من هم نشان می دادند و می گفتند: «دیدیش؟ دمش را میبینی؟»

من درست عقلم نمی رسید که ستاره چیه و نمی دانستم که ستاره دنباله دار یعنی چی, نمی دیدمش ولی می گفتم: «آره, دیدم.»

 

در سال ۱۹۹۲ هم که این ستاره باز در آسمان طلوع کند من دیگر نخواهم بود و اگر هم باشم چشمانم یاری نخواهند کرد این ستاره عجیب را ببینم. پاهایم به من اجازه نمی‌دهند که روی بام بروم و آن را تماشا کنم.

 

یک مرتبه و فقط یک مرتبه این اتفاق در زندگی اشخاص می‌افتد.

 

خوشبختی هم مثل ستاره دنباله‌دار فقط یک مرتبه در زندگی مردم پیدا می‌شود.

بعضی ها از این یک دفعه هم برخوردار نشده‌اند.

 

برگرفته از کتاب ورق پاره های زندان, اثر استاد بزرگ علوی

 

در همین رابطه برنارد شاو میگه:

«وقتی توی خونه ی همسایه دنبال خوشبختی می گردی, خوشبختی پشت در خونه ی شما نشسته تا در رو براش باز کنید. ولی شما اون وقت در خانه نیستید!»

 

خرافات پیرامون دنباله‌دارها (برگرفته از Wikipedia)

دنباله‌دارها در بسیاری از فرهنگ‌های مختلف در سراسر جهان و در طول زمان از وحشت و ترس الهام گرفته شده‌اند. آن‌ها عناوینی هم‌چون «پیشروی حکم مجازات» و «تهدید گیتی» به خود گرفته‌اند. این اجرام هم‌چنین به عنوان پیشگویان فاجعه‌ها و پیامبران خدا در نظر گرفته می‌شدند. در دوران باستان، دنباله‌دارها قابل‌توجه‌ترین اشیاء در آسمان شب بودند. در بسیاری از فرهنگ‌ها، دنباله‌دارها حاملان پیام‌های خدایان هستند. برای نمونه، در برخی از فرهنگ‌ها، دم دنباله‌دارها ظاهر سر یک زن با موهای بلند پشت سرش است.

 

مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج

خانم راحله صادقی ـ  مشاوره خانواده، امور پیش از ازدواج، مشاوره پس از ازدواج و …

برچسب‌ها:, , ,

داستان قورباغه کوچولو

داستان قورباغه کوچولو

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه دو بدهند. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود. جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند و مسابقه شروع شد. راستش، کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند. شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید:

«اوه، عجب کار مشکلی!!»، «اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند.» یا «هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست. برج خیلی بلنده!»

قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا و بالاتر می رفتند. جمعیت هنوز ادامه می داد: «خیلی مشکله! هیچ کس موفق نمی شه!» و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف. ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد؛ بالا، بالا و باز هم بالاتر. این یکی نمی خواست منصرف بشه! بالاخره بقیه از بالا رفتن منصرف شدند به جز اون قورباغه کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها قورباغه ای بود که به نوک رسید! بقیه قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کار رو انجام داده؟ اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟

 

و مشخص شد که برنده مسابقه کر بوده!

 

شرح حکایت

هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید. چون اونا زیباترین رویاها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند، چیزهایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید! همیشه به قدرت کلمات فکر کنید. چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر می گذاره. پس همیشه مثبت فکر کنید و بالاتر از اون، کر بشید هر وقت کسی خواست به شما بگه که به آرزوهاتون نخواهید رسید.

و همیشه باور داشته باشید: من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم.

 

مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج

خانم راحله صادقی ـ  مشاوره خانواده، امور پیش از ازدواج، مشاوره پس از ازدواج و …

برچسب‌ها:, , , ,