جهت درمان استرس و گرفتن وقت مشاوره می توانید از طریق شماره تلفن ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با مرکز مشاوره خانواده و روانشناسی – خانم دکتر راحله صادقی تماس حاصل نمایید.
چگونه استرس خود را کنترل کنیم:
مردی مسن در یک سالن کنفرانس برای جمعی درباره مدیریت استرس سخنرانی می کرد.
او لیوان آبی توی دستش بود. همه منتظر بودند که او درباره ی نیمه پر لیوان یا نیمه خالی آن صحبت کنه ولی بجای آن از حضار می پرسه:
این لیوان چقدر وزن داره؟
دهها زمزمه از میان حضار بلند شد:
بین ۳۰ تا ۳۰۰ گرم …
مرد مسن جواب داد:
وزن واقعی اهمیتی نداره !!! مهم اینه که چه مدت زمان من آن را نگهدارم.
اگر یک دقیقه نگهش دارم مشکلی نخواهد بود…
اگر یک ساعت نگهش دارم در بازویم احساس دردی خواهم کرد…
اگر مدت یک روز نگهش دارم دستم متورم و از کار می افته…
در هر مورد وزن لیوان تغییر نکرده است ولی هرچه بیشتر آن را نگهدارم سنگین تر خواهد شد …
حالا ارتباط یک لیوان آب و استرس
اضطراب و نگرانی در زندگی مثل این لیوان آب است.
کمی فکر کنید هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.
بیشتر فکر کنید، شروع به درد خواهد گرفت
و اگر تمام روز فکر کنید، احساس فلجی خواهید کرد و توانایی انجام هیچ کاری را نخواهید داشت !!!
لینک تماس با ما / مرکز مشاوره خانواده شرق تهران جهت اخذ نوبت ، مشاوره حضوری و تلفنی در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و سکس تراپی
شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم دکتر صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج و سکس تراپی)
راه حل ترک استرس:
این لیوان را زمین بگذارید !!! این لیوان را هرچقدر می تونید و به دفعات زمین بگذارید….
برخی نظریات در مورد استرس:
آنچه مرا نکشد نیرومندترم می کند. (نیچه)
برخی از نظریه پردازان در قرن بیستم معتقد بودند که کمی استرس خوب است. کتاب «آزمون استرس» یان رابرتسون نیز پر از داستان هایی است که شاهدی بر این قضیه است که مقدار کم استرس می تواند نیروبخش و مشوق نیز باشد.
استرس چیست:
استرس در ابتدا تنها واژه ای بود در فیزیک و مهندسی برای توصیف فشار وارده بر اجسام. اما در حال حاضر به عنوان یک بیماری روانی که همه ما را شامل می شود شناخته شده است. دلشوره، عصبانیت، اضطراب، تنش، حساسیت های بسیار و فشارهای عصبی از مواردی است که استرس باعث بروز آنها می شود.
استرس خوب و استرس بد:
آقای هانس سایلی استرس را به دو دسته تقسیم بندی کرد.
استرس خوب : eustress
استرس بد: distress
تفاوت میان آنها تنها در چگونگی واکنش ما نسبت به استرس است و نوع استرس ممکن است تفاوتی با هم نداشته باشد. به قول هملت: هیچ چیز خوب یا بد نیست، تفکر ماست که خوب یا بد را می سازد.
یان رابرتسون کشف کرد که ژن ها در بدن می توانند عملکرد خود را در واکنش به محرک ها تغییر دهند. در نتیجه این اعتقاد در او حاصل شد که همه می توانند یاد بگیرند ذهن و احساسات خود را کنترل کنند.
جهت تماس و گرفتن وقت مشاوره می توانید از طریق شماره تلفن ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با مرکز مشاوره خانواده و روانشناسی – خانم راحله صادقی تماس حاصل نمایید و یا می توانید از طریق ID تلگرام rahelesadeghi66 با خانم راحله صادقی در تماس باشید.
جهت اخذ نوبت ، مشاوره حضوری و تلفنی در زمینه : مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان، مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و سکس تراپی می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج و سکس تراپی) تماس حاصل فرمایید.
داستان آزادی – زندگی نامه هریت تابمن
در زمانیکه بردهداری در آمریکا رایج بود، زن سیاه پوستی به نام هریت تابمن،
گروهی مخفی به راه انداخته بود که بردگان را فراری میداد.
بعدها از او پرسیدند:
سختترین مرحله کار شما برای نجات بردگان چه بود؟
او عمیقا به فکر فرو رفت و گفت:
قانع کردن یک برده به اینکه
تو برده نیستی و باید آزاد باشی…
بخشی از زندگی نامه هریت تابمن / محبوب ترین قاچاقچی انسان
کودکی
هریت تابمن در سال ۱۸۲۰ در یک خانواده سیاه پوست که در آن زمان برده بودند به دنیا آمد.
او دارای هشت خواهر و برادر بود. هنگام شش سالگی در نبود مادرش به نگهداری از خواهر و برادر خود مشغول بود
و چون این کار را خوب انجام می داد، به عنوان دایه و پرستار بچه به یک خانواده ی دیگر فروخته شد.
خانواده جدید بسیار بد رفتار بوده و با هر بار گریه کردن بچه او را شلاق می زدند.
جای این ضربات برای همیشه بر روی تن او باقی ماند.
بیماری و سردرد
او بر اثر حادثه ای ضربه شدید مغزی شده و در تمام دوران زندگی سردرد شدیدی داشت.
در سال ۱۸۴۴ با مردی آزاد و دو رگه سیاه و سفید ازدواج کرد و شوهرش برای او یک نام مستعار انتخاب کرد.
در سال ۱۸۴۹ به سختی بیمار شد و سردردهای شدیدی می گرفت.
به همین دلیل دیگر یک برده ی کاری و بدرد بخور به حساب نمی آمد و اربابش تصمیم به فروشش گرفت.
اما اربابش بر اثر بیماری مرد و همسر او تصمیم به فروش برده ها گرفت.
فرار
در این زمان هریت تصمیم گرفت که با دو برادر کوچکترش فرار کند.
جایزه ۱۰۰ دلاری برای پیدا کردن آنها در روزنامه ها چاپ شد و آنها مجبور شدند که دوباره برگردند.
اما هریت دوباره به تنهایی و از طریق راه های مخفی زیرزمینی و خانه های امنی که در آن سال ها به مسیر «راه آهن زیرزمینی» مشهور شده بود، فرار کرد.
او به مدت ۳ هفته و حدود ۱۴۵ کیلومتر با پای پیاده به سمت آمریکای شمالی حرکت کرده و به فیلادلفیا رسید.
راه آهن زیرزمینی
او تمام مدت به فکر خانواده خود بود و با وجود مجازات برای کمک به فرار برده ها،
تمام خانواده خود را از همین راه آهن زیرزمینی به سمت آمریکای شمالی فراری داد.
همسر او ازدواج کرده بود و حاضر نبود که خود را به خطر بیاندازد و در نتیجه با او همراه نشد.
او کاملا به راه ها آشنا بوده و در هیچ مورد از اقدام هایش شکست نخورد و به همین دلیل به عنوان یک قهرمان شناخته شد.
رمز و سرود آزادی
رمز هریت یک سرود مذهبی بود و برده ها با شنیدن آن آماده ی فرار می شدند.
این سرود بعدها توسط هنگ سیاه پوستان در طول جنگ داخلی آمریکا خوانده می شد
و در قرن بیستم همه نژادها این سرود را به عنوان سرود آزادی می خواندند.
هنگ ویژه سیاه پوستان
او در تشکیل هنگ ویژه سیاه پوستان و با رایزنی با دیوید هانتر و آبراهام لینکلن نقش بسیار ویژه ای داشت.
در ابتدا به عنوان آشپز و سپس به عنوان رهبر هنگ انتخاب شد.
هنگامی که رییس جمهور آبراهام لینکلن در سال ۱۸۶۳ اعلامیه آزادی بردگان را صادر کرد،
هریت نقش مهمی در آزادسازی همه سیاهپوستان، مردان، زندان و کودکان از بردگی بر عهده داشت.
هریت اولین زنی است که رهبری یک هنگ مسلح را بر عهده داشت و در یکی از عملیات هایی که انجام داد،
موفق شد تعداد ۷۰۰ برده را آزاد کند. به این ترتیب با تلاش های قهرمانانه هریت و دیگر مبارزان،
دو سال بعد یعنی در سال ۱۸۶۵، جنگ داخلی با تصویب قانون لغو برده داری به پایان رسید.
سالهای پس از جنگ
او در سالهای پس از جنگ آرام ننشست و به عنوان یکی از رهبران فعال در جنبش حمایت از حقوق زنان تلاش کرد.
او در سال ۱۹۱۳ به علت سینه پهلو و عفونت درگذشت اما نامش به عنوان نماد شجاعت و یک مبارز راه آزادی
در تاریخ کشور آمریکا ثبت شد و شهرتی جهانی پیدا کرد.
در سال ۲۰۱۶ پس از همه پرسی تصمیم گرفته شد عکس خانم تابمن بر روی اسکناس های ۲۰ دلاری به جای عکس اندرو جکسون چاپ شود.
روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه دو بدهند. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود. جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند و مسابقه شروع شد. راستش، کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند. شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید:
«اوه، عجب کار مشکلی!!»، «اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند.» یا «هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست. برج خیلی بلنده!»
قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا و بالاتر می رفتند. جمعیت هنوز ادامه می داد: «خیلی مشکله! هیچ کس موفق نمی شه!» و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف. ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد؛ بالا، بالا و باز هم بالاتر. این یکی نمی خواست منصرف بشه! بالاخره بقیه از بالا رفتن منصرف شدند به جز اون قورباغه کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها قورباغه ای بود که به نوک رسید! بقیه قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کار رو انجام داده؟ اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟
و مشخص شد که برنده مسابقه کر بوده!
شرح حکایت
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید. چون اونا زیباترین رویاها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند، چیزهایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید! همیشه به قدرت کلمات فکر کنید. چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر می گذاره. پس همیشه مثبت فکر کنید و بالاتر از اون، کر بشید هر وقت کسی خواست به شما بگه که به آرزوهاتون نخواهید رسید.
و همیشه باور داشته باشید: من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم.