برچسب: داستان آموزنده

داستان کوتاه رویای خود را دنبال کن

داستان کوتاه رویای خود را دنبال کن

داستان کوتاه رویای خود را دنبال کن

من دوستی به نام مانتی رابرتز دارم که یک مزرعه پرورش اسب دارد.

یک روز که در حال صحبت بودیم او داستانی را برای من نقل کرد. داستان پسری که فرزند یک تعلیم دهنده اسب دوره گرد بوده

که از اصطبلی به اصطبل دیگر، از مسابقه ای به مسابقه دیگر و از مزرعه ای به مزرعه دیگر می رفت تا اسب ها را آموزش دهد.

بنابراین درس خواندن آن پسر در دبیرستان مرتباً با وقفه مواجه می شد وقتیکه سال آخر دبیرستان بود از او خواسته شد

تا در یک صفحه بنویسید تا در آینده می خواهد که و چه کاره باشد.

داستان کوتاه رویای خود را دنبال کن

آن شب او هفت صفحه در توصیف هدف خود یعنی داشتن یک مزرعه پرورش اسب نوشت.

او درباره رؤیای خود با تمام جزئیاتش نوشت و حتی یک شکل از یک مزرعه ۲۰۰ جریبی که در

آن محل ساختمانها و اصطبلها و مسیر مسابقه

مشخص شده بود کشید.

و سپس نقشه یک ساختممان ۳۷۰ متر مربعی را کشید که در مزرعه ۲۰۰ جریبی او واقع شده بود.

داستان کوتاه رویای خود را دنبال کن

او تمام آرزوهای خود را در آن پروژه قرار داد و روز بعد آنرا به معلم داد.

دو روز بعد نوشته هایش به دست خودش بازگشت

در صفحه اول یک F (نمره بسیار پایین) با رنگ قرمز نوشته شده بود. با یک توجه که نوشته بود «بعد از کلاس بیا پیش من».

پسر با صفحات حاوی رؤیاهایش به دیدن معلم خود رفت و از او پرسید چرا نمره اش F شده است؟

معلم در پاسخ به او گفت این یک رؤیای غیر واقعی برای پسری در شرایط توست.

تو فرزند یک خانواده دوره گرد از خانواده سطح پایینی هستی! و هیچ سرمایه ای نداری برای داشتن

یک مزرعه پرورش اسب مقدار زیادی پول لازم است.

داستان کوتاه رویای خود را دنبال کن

تو باید یک زمین و اسب هایی با نژاد اصیل بخری و آنها را تکثیر کنی که همه اینها مقدار زیادی پول لازم دارد.

برای انجام چنین کاری هیچ راهی وجود ندارد. پس از آن، معلم اضافه کرد:

اگر تو دوباره با واقع گرایی بیشتری این مطالب را بنویسی من هم در نمره تو تجدید نظر می کنم.

پسر به خانه رفت و مدت طولانی در این مورد فکر کرد و از پدرش در این باره کمک خواست

ولی پدرش به او گفت:

ببین پسرم تو باید خودت این کار را تمام کنی و از ذهن خودت کمک بگیری.

البته من می دانم که این تصمیم بزرگی برای توست.

بالاخره بعد از یک هفته کلنجار رفتن پسر همان صفحات را بدون هیچ تغییری به معلمش برگرداند و به معلمش گفت:

تو می توانی نمره F را برای من نگه داری و من هم رویای خود را برای خودم نگه می دارم.

داستان کوتاه رویای خود را دنبال کن

بله آن پسر مانتی بود. او اکنون یک مزرعه اسب ۲۰۰ جریبی دارد و در حالی این داستان را تعریف می کرد که در

خانه ۳۷۰ متر مربعی خود نشسته بود. مانتی ادامه داد. من هنوز آن ورق کاغذها را دارم. او اضافه کرد بهترین قسمت

داستان اینجاست که دو تابستان پیش همان معلم دبیرستان ۳۰ دانش آموز خود را به مزرعه اسب من برای یک تور یک هفته ای آورد.

وقتی که معلم قدیمی داشت آنجا را ترک می کرد گفت من معلم تو بودم من سارق رؤیای تو بودم. در آن سالها من رؤیای

بچه های زیادی را دزدیدم اما خوشبختانه تو آنقدر عاقل بودی که رویای خود را نگه داری.

 

اجازه ندهید هیچ کس رویای شما را بدزدد از قلب خود فرمان بگیرید.



 

تماس با ما مشاوره خانواده – داستان کوتاه رویای خود را دنبال کن

جهت اخذ نوبت و مشاوره حضوری در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان،
مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و …
می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج) تماس حاصل فرمایید.

برای تعیین وقت کلیک کنید.

 

برچسب‌ها:, , , , , ,

داستان کوتاه صداقت

داستان کوتاه صداقت

داستان کوتاه صداقت

مردی هرروز دیر سرکار حاضر می‌شد، وقتی می‌گفتند چرا دیر می‌آیی؟

جواب می‌داد:” یک ساعت بیشتر می‌خوابم، تا انرژی بیشتری برای کار کردن داشته باشیم،
برای آن‌یک ساعت که پول نمی‌گیرم!

یک روز رئیس برای آخرین بار از او خواست تا دیگر سرکار دیر نیاید. مرد هر وقت مطلب آماده برای
تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می‌زد تا شاگردانش آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود!

یک روز از پچ‌پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به‌کار نشود.

مرد هر زمان نمی‌توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت، درزمانی که آنها می‌خواهند تحویل دهد،
سفارش را قبول نمی‌کرد و عذر می‌خواست.

یک روز متوجه شد که مشتریانش بسیار کمتر شده‌اند.

داستان کوتاه صداقت

مرد نشسته بود، دستی به موهای بلند و کم‌ پشتش می‌کشید و به فکر فرورفت. باید کاری می‌کرد.
باید خودش را اصلاح می‌کرد. ناگهان به فکری به ذهنش رسید…

از فردا صبح، مرد هم روز به‌موقع سرکارش حاضر می‌شد، کلاس را مرتب تشکیل می‌داد،
و همه سفارشات مشتریانش را قبول می‌کرد. اما هرروز دو ساعت سرکار چرت می‌زد،
و وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می‌رفت، دست‌هایش را به هم می‌مالید و با اعتمادبه‌نفس بالا
می‌گفت: خوب بچه‌ها درس جلسه قبل را مرور می‌کنیم.

همچنین سفارش‌های مشتریانش را قبول می‌کرد اما زمان تحویل، بهانه‌های مختلفی می‌آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد.
تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو سه بار پدرش را به خاک سپرده بود و ده‌ها بار به خواستگاری رفته بود.
حالا رئیس خوشحال بود که او را آدم کرده است، مدیر آموزشگاه راضی است که استادش کلاسش منظم شده
و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد است.

اما دیگر با خودش صادق نبود، او الآن ….

شاید اگر کمی بیشتر و بهتر می‌اندیشید راه‌های بهتری برای حفظ صداقتش پیدا می‌کرد.
تسلیم شرایط شدن راه اصلاح نیست و صداقت کالایی نیست که به‌راحتی بتوان آن را تسلیم شرایط کرد.

 

تماس با ما مشاوره خانواده – داستان کوتاه صداقت

جهت اخذ نوبت و مشاوره حضوری در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان،
مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و …
می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج) تماس حاصل فرمایید.

برای تعیین وقت کلیک کنید.

 

برچسب‌ها:, , ,

داستان کوتاه ذهنت را شلوغ نکن

داستان کوتاه ذهنت را شلوغ نکن

داستان کوتاه ذهنت را شلوغ نکن

خانم ” بلوما زیگارنیک” روان_شناس معروف روسی است که با آزمایش روانشناسی این جمله را اثبات کرده است.

او در رستوران متوجه شد که پیشخدمت ها، سفارش غذا را بدون این که یادداشت کنند،
به یاد می آورند ولی بعد از این که صورتحساب پرداخت شد، چیز زیادی از سفارش یادشان نمی ماند.

داستان کوتاه ذهنت را شلوغ نکن

او آزمایش های دیگری انجام داد:

برای دو گروه فیلم پخش کرد، گروه اول فیلم را تا آخر دیدند و دومی ها تا اواسط فیلم را تماشا کردند.

چند روز بعد، از دو گروه خواسته شد فیلم را تعریف کنند؛

گروهی که فیلم را ناقص دیده بودند، جزئیات بیشتری از آن را به یاد داشتند.

نتیجه آزمایش های متعدد نشان داد:

انسان ها چیزهای ناتمام را بیشتر به خاطر می آورند به عبارت دیگر، مقولات ناتمام ذهن انسان را بیشتر درگیر می کنند.

این پدیده در دانش روان شناسی ” اثر زیگارنیک ” نامیده می شود.

با اثر زیگارنیک چه کنیم؟

۱ – کارهای نیمه تمام تان را در سریع ترین زمان ممکن تکمیل کنید پس ذهنت را شلوغ نکن

کارهای ناقص، انرژی زیادی از ذهن می گیرند و توان آن را مستهلک می کنند.

۲ – تا حد امکان چند کار را با هم پیش نبرید زیرا توان ذهنی درگیر اثر زیگارنیک می شود.

اگر قرار است چند کار را محقق کنید، برنامه ریزی زمانی برایشان داشته باشید تا مغز بداند که
قبل از فرارسیدن زمان مقرر، نیازی نیست خود را درگیر آن کند.

۳ – اگر کار ناتمامی دارید یا قرار است چیزی را به ذهن بسپارید، حتماً آن را روی کاغذ بنویسید.

یادداشت کتبی، این پیام را به مغز می دهد که نیازی نیست خود را درگیر نگهداشت اطلاعات کند و
بدین ترتیب، اثر زیگارنیک شکل نمی گیرد.

۴ – درتربیت فرزندان، مراقب اثر زیگارنیک باشید.

وقتی چیزی برای فرزندان تان مبهم است، درگیری ذهنی آنها نسبت به آن بیشتر می شود.

بنابراین هر آنچه را که لازم است به فرزندان تان بگویید، صریح و کامل بگویید.

داستان کوتاه ذهنت را شلوغ نکن

به عنوان مثال در جامعه ما جنس مخالف، به ویژه برای نوجوانان تابو و امری مبهم است و
به همین دلیل اثر زیگارنیک درباره آن صدق می کند و افراد مدام به جنس مخالف فکر می کنند.

یکی از راه های رهایی نوجوانان مان از درافتادن در روابط کنترل نشده با جنس مخالف،
این است که پدر و مادر در این باره با فرزندان خود صریح و صمیمی و کامل صحبت کنند.

۵ – در مواردی مثل فروش، بازاریابی، تبلیغات و … می توان از اثر زیگارنیک استفاده کرد و
ذهن مشتری را با محصول خود درگیر کرد.

وقتی فروشگاهی به مشتری کارتی می دهد که در صورت خرید بعدی، ۱۵ درصد تخفیف به
او تعلق خواهد گرفت یا به او امتیاز می دهد و برای امتیاز نیز اثر مالی تعریف می کند، در واقع از اثر زیگارنیک استفاده کرده است.

 

تماس با ما مشاوره خانواده – داستان کوتاه ذهنت را شلوغ نکن

جهت اخذ نوبت و مشاوره حضوری در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان،
مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و …
می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج) تماس حاصل فرمایید.

برای تعیین وقت کلیک کنید.

برچسب‌ها:, , ,

داستان با مشکلات مثبت برخورد کنیم

داستان با مشکلات مثبت برخورد کنیم

داستان با مشکلات مثبت برخورد کنیم

داستان با مشکلات مثبت برخورد کنیم

این داستان درمورد مرد کشاورزی بود که یک قاطر پیر داشت. قاطر در گودال آبی افتاد مرد
کشاورز سر و صدای قاطر را شنید و متوجه قضیه شد. کشاورز بالای سر او رسید و پس
از اینکه خوب همه چیز را ارزیابی کرد فکر کرد نه قاطر و نه گودال آب هیچکدام آنقدر ارزش
ندارند که بخواهد برای آنها هزینه زیادی بکند. بنابراین همسایه خود را خبر کرد و به کمک
هم تصمیم گرفتند قاطر بیچاره را در همان گودال آب دفن کنند.

لینک تماس با ما / مرکز مشاوره خانواده شرق تهران
جهت اخذ نوبت ، مشاوره حضوری و تلفنی در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و سکس تراپی
شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم دکتر صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج و سکس تراپی)

وقتی که آنها برای پر کردن گودال آمده بودند قاطر بیچاره از هوش رفته بود. اما همینکه آنها
مشغول بیل زدن بودند و خاک داخل گودال می ریختند مقداری از آن خاک پشت حیوان می ریخت
و نا خود آگاه تکان می خورد.

این صحنه چیزی را به فکر کشاورز انداخت هر وقت که از قاطر برای
جمع آوری فضولات استفاده می کرد و مقداری از آن پشت او می ریخت قاطر خود را تکان می داد
و یک قدم به جلو بر می داشت. ناگهان چشمانش برق زد و فریاد زد: اون خودشو تکون می ده و یک قدم میاد بالا!

سپس یک بیل خاک برداشت و پشت قاطر ریخت قاطر به عادت همیشه خود را تکان داد و یک قدم بالا آمد
یک بیل دیگر و قاطر قدمی دیگر همینطور این کار تکرار شد این کار به نظر مانند شکنجه می آمد و می شد
خستگی و ناتوانی جیوان بیجاره را در حرکاتش دید. اما فاطر پیر به حرکات خود ادامه می داد خود را تکان می داد
و قدم بر می داشت. و خاکی که برای دفن کردنش آورده بودند حالا تبدیل شده بود به تکیه گاهی تا قدمی بالاتر بردارد.

داستان با مشکلات مثبت برخورد کنیم

خیلی طول نکشید که قاطر پیر خسته و ناتوان شد ولی این وقتی بود که از دیواره گودال بالا آمده بود.
آنچه که به نظر می رسید برای دفن کردن او به کار می رود به کمک او آمد و جانش را نجات داد.
و فقط به خاطر روشی که با مصیبت روبرو شده بود توانست نجات پیدا کند.

زندگی این است اگر با مشکلات خود روبرو شویم و به آنها به صورتی مثبت پاسخ دهیم، و
در برابر سختی ها، تلخی ها تسلیم نشویم یا خود را سرزنش نکنیم و بدنبال مقصر نگردیم آنگاه است
متوجه می شویم چه توانایی برای برداشتن مشکلات در وجود ما هست توانایی که تا به حال به آن بی توجه بوده ایم.

این داستان درمورد مرد کشاورزی بود که یک قاطر پیر داشت. قاطر در گودال آبی افتاد مرد
کشاورز سر و صدای قاطر را شنید و متوجه قضیه شد.

پایان داستان با مشکلات مثبت برخورد کنیم

 

تماس با ما مشاوره خانواده ـ داستان با مشکلات مثبت برخورد کنیم

جهت اخذ نوبت و مشاوره حضوری در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان،
مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و …
می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج) تماس حاصل فرمایید.

برای تعیین وقت کلیک کنید.

داستان با مشکلات مثبت برخورد کنیم

 

برچسب‌ها:, , , ,

داستان چه کسی مانع پیشرفت شما میشود؟

داستان چه کسی مانع پیشرفت شما میشود؟

یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلواعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:

 دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت!!. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ صبح در سالن اجتماعات برگزار می شود دعوت می کنیم .

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می شدند.
اما پس از مدتی، کنجکاو می شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن ها در اداره می شده که بوده است .
این کنجکاوی ، تقریباً تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به سالن اجتماعات کشاند.
رفته رفته که جمعیت زیاد می شد هیجان هم  بالا رفت. همه پیش خود فکر می کردند:این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟به هرحال خوب شد که مرد!!
کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی از نزدیک تابوت رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می کردند.
ناگهان خشکششان می زد و زبانشان بند می آمد.
آینه ایی درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه می کرد، تصویر خود را می دید.
نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:

تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما.
شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید.
شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها، تصورات و وموفقیت هایتان اثر گذار باشید.
شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید.
زندگی شما وقتی که رئیستان، دوستانتان،والدینتان،شریک زندگی تان یا محل کارتا تغییر می کند،دستخوش تغییر نمی شود.
زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید، ب
اورهای محدود کننده خود را کنار بگذاریدو باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسوول زندگی خودتان می باشید.
مهم ترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.
خودتان امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیر ممکن و چیزهای از دست داده نهراسید.
خودتان و واقعیت های زندگی خودتان را بسازید. دنیا مثل آینه است.

پایان داستان چه کسی مانع پیشرفت شما میشود؟

تماس با ما

جهت اخذ نوبت و مشاوره حضوری در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان،
مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و …
می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج) تماس حاصل فرمایید.

برای تعیین وقت کلیک کنید.

برچسب‌ها:, , , , ,

داستان همیشه یک راه حل وجود دارد

داستان همیشه یک راه حل وجود دارد

داستان همیشه یک راه حل وجود دارد درمورد یک دهقان روایت می کند که پول زیادی که از یک پیرمرد قرض کرده بود را باید پس می داد.
دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند.
وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و
گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد
و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد،
گفت:

اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و
یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم،

دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود

و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست
که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود،

اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و
دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت
و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی،
بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده.
پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست.
اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است….
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد.
آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.

پایان داستان همیشه یک راه حل وجود دارد

تماس با ما

جهت اخذ نوبت و مشاوره حضوری در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان،
مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و …
می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج) تماس حاصل فرمایید.

برای تعیین وقت کلیک کنید.

برچسب‌ها:, , , ,

دنیا همانطور است که تو می بینی

دنیا همانطور است که تو می بینی

در زمان جنگ، همسرم به یک اردوگاه نظامی در صحرای (ماجوی) کالیفورنیا فرستاده شده بود.
من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم واین درحالی بود که از آن مکان نفرت داشتم.
همسرم برای مانور بیشتر اوقات در صحرا بود و من در کلبه ای کوچک تنها می ماندم.
گرمای آنجا بسیار طاقت فرسا بود و هیچکس نبود تا تنهاییم را با او از بین ببرم.
سرخ پوست ها و مکزیکی های آن منطقه هم انگلیسی بلد نبودند.
هوا و آب و غذای همه جا پر از شن بود.
آنقدر زندگی در آنجا سخت و طاقت فرسا بود که تصمیم گرفتم آنجا را ترک کنم.
نامه ای نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمی توانم اینجارا تحمل کنم . می خواهم اینجا را ترک کرده و به خانه پدری  برگردم.
پدر نامه ام  را با دوسطر جواب داده بود، دوسطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی ام را کاملا عوض کرد.

دو زندانی از پشت میله ها بیرون را می نگریستند.
یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را.

بارها این دو خط را خواندم واحساس شرم کردم. تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم و ببینم جنبه مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟
با بومی ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد.
وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیایی راکه به توریست نمی فروختند را به من هدیه کردند.
به اشکال جالب کاکتوس ها و یوکاها توجه می کردم.
چیزهایی در مورد سگهای آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا می کردم.
دنبال گوش ماهی هایی می رفتم که از میلیون ها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند.

چه چیزی تغییر کرده بود؟ صحرا و بومی ها همان بودند، این نگرش من بود که تغییر کرده
و یک تجربه رقت بار را به ماجرایی هیجان انگیز و دلربا  تبدیل کرده بود.
من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان ” خاکریز های درخشان” در مورد زندگی درصحرای  ماجوی نوشتم.
من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته وستاره ها را یافته بودم.

پایان داستان دنیا همانطور است که تو می بینی

تماس با ما

جهت اخذ نوبت و مشاوره حضوری در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان،
مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و …
می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج) تماس حاصل فرمایید.

برای تعیین وقت کلیک کنید.

 

برچسب‌ها:, , , , ,