برچسب: داستان های موزنده

داستان کوتاه معجزه عشق

داستان کوتاه معجزه عشق

داستان کوتاه معجزه عشق

سالها پیش , در کشور آلمان , زن و شوهری زندگی می کردند.آنها هیچ گاه صاحب فرزندی نمی شدند.

یک روز که برای تفریح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند.

ببر کوچکی در جنگل، نظر آنها را به خود جلب کرد.

مرد معتقد بود : نباید به آن بچه ببر نزدیک شد. به نظر او ببرمادر جایی در همان حوالی فرزندش را زیر نظر داشت.

پس اگر احساس خطر می کرد به هر دوی آنها حمله می کرد و صدمه می زد. اما زن انگار هیچ یک از جملات همسرش

داستان کوتاه معجزه عشق

را نمی شنید،  خیلی سریع به سمت ببر رفت و بچه ببر را زیر پالتوی خود به آغوش کشید، دست همسرش را گرفت

و گفت :عجله کن! ما باید همین الآن سوار اتوموبیل مان شویم و از اینجا برویم. آنها به آپارتمان خود باز گشتند و به این

ترتیب ببر کوچک،  عضوی از اعضای این خانواده ی کوچک شد و آن دو با یک دنیا عشق و علاقه به ببر رسیدگی می کردند.

سالها از پی هم گذشت و ببر کوچک در سایه ی مراقبت و محبت های آن زن و شوهر حالا تبدیل به ببر بالغی شده بود

که با آن خانواده بسیار مانوس بود.در گذر ایام , مرد درگذشت و …

داستان کوتاه معجزه عشق

مدت زمان کوتاهی پس از این اتفاق , دعوتنامه ی کاری برای یک ماموریت شش ماهه در مجارستان به

دست آن خانم رسید. زن , با همه دلبستگی بی اندازه ای که به ببری داشت که مانند فرزند خود با او مانوس شده بود

, ناچار شده بود شش ماه کشور را ترک کند.

و از دلبستگی اش دور شود.پس تصمیم گرفت : ببر را برای این مدت به

باغ وحش بسپارد.

در این مورد با مسئولان باغ وحش صحبت کرد و با تقبل کل هزینه های شش ماهه،  ببر را با یک

دنیا دلتنگی به باغ وحش سپرد و کارتی از مسئولان باغ وحش دریافت کرد تا هر زمان که مایل بود،

بدون ممانعت

و بدون اخذ بلیت به دیدار ببرش بیاید. دوری از ببر، برایش بسیار دشوار بود. روزهای آخر قبل از مسافرت،  مرتب به

دیدار ببرش می رفت و ساعت ها کنارش می ماند و از دلتنگی اش با ببر حرف می زد.

سر انجام زمان سفر فرا رسید.

و زن با یک دنیا غم دوری , با ببرش وداع کرد.

داستان کوتاه معجزه عشق

بعد از شش ماه که ماموریت به پایان رسید. وقتی زن،  بی تاب و بی قرار به سرعت خودش را به باغ وحش رساند

. در حالی که از شوق دیدن ببرش فریاد می زد : عزیزم , عشق من، من بر گشتم،

این شش ماه دلم برایت

یک ذره شده بود.

چقدر دوریت سخت بود، اما حالا من برگشتم و در حین ابراز این جملات مهر آمیز , به سرعت

در قفس را گشود. آغوش را باز کرد و ببر را با یک دنیا عشق و محبت و احساس در آغوش کشید. ناگهان , صدای

فریادهای نگهبان قفس , فضا را پر کرد. نه , بیا بیرون , بیا بیرون  این ببر تو نیست. ببر تو بعد

از اینکه اینجا رو ترک کردی

, بعد از شش روز از غصه دق کرد و مرد. این یک ببر وحشی گرسنه است.

اما دیگر برای هر تذکری دیر شده بود. ببر وحشی با همه عظمت و خوی درندگی , میان آغوش پر محبت زن،

مثل یک بچه گربه , رام و آرام بود. اگرچه

,ببر مفهوم کلمات مهر آمیزی را که زن به زبان آلمانی ادا کرده بود

, نمی فهمید , اما محبت و عشق چیزی نبود کهبرای درکش نیاز به دانستن زبان و رسم و رسوم خاصی باشد.

چرا که عشق آنقدر عمیق است که در مرز کلمات محدود نشود و احساس آنقدر متعالی است

که از تفاوت نوع و جنس فرا رود.

داستان کوتاه معجزه عشق

برای هدیه کردن محبت , یک دل ساده و صمیمی کافی است، تا ازدریچه ی یک نگاه پر مهر عشق را بتاباند و

مهر را هدیه کند. محبت آنقدر نافذ است که تمام فصل سرمای یاس و نا امیدی را در چشم بر هم زدنی بهار کند.

عشق یکی از زیباترین معجزه های خلقت است که هر جا رد پا و اثری از آن به جا مانده تفاوتی

درخشان و ستودنی، چشم گیر است.

محبت همان جادوی بی نظیری است که روح تشنه و سر گردان بشر را سیراب می کند و لذتی

در عشق ورزیدن هست که در طلب آن نیست.

بیا بی قید و شرط عشق ببخشیم تا از انعکاسش، کل زندگیمان نور باران و لحظه لحظه ی عمر، شیرین و ارزشمند گردد.

در کورترین گره ها، تاریک ترین نقطه ها، مسدود ترین راه ها ,عشق بی نظیر ترین معجزه ی راه گشاست.

مهم نیست دشوارترین مساله ی پیش روی تو چیست،

ماجرای فوقرا به خاطر بسپار و بدان سر سخت ترین قفل ها با کلید عشق

و محبت گشودنی است. پس : معجزه ی عشق را امتحان کن !



تماس با ما مشاوره خانواده – داستان کوتاه معجزه عشق

جهت اخذ نوبت و مشاوره حضوری در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان،
مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و …
می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج) تماس حاصل فرمایید.

برای تعیین وقت کلیک کنید.

 

برچسب‌ها:, , , , , , ,