اگر به گروه زن خوب تعلق داشته باشیم چگونه رفتار میکنیم؟
وقتی عصبانی میشیم ساکت میمونیم، گریه میکنیم و از خودمون انتقاد میکنیم و حال بدی داریم. از مشاجره لفظی دوری میکنیم و افکار و احساساتمون رو ابراز نمیکنیم. تو این حالت نیروی درونی مون صرف حمایت از دیگری و سازگاری تو رابطه هامون میشه.
پس ازمدتی خواسته هامون رو فراموش میکنیم و همش سعی میکنیم عکس العمل بقیه رو پیش بینی کنیم تا مبادا قایق رو بلرزونیم.
اگه همین طوری پیش بریم انباری از خشم و عصبانیت رو تو ناخودآگاهمون جمع میکنیم. نکته اش هم اینه که هروقت رابطه ای رو مهم تر از وجودمون بدونیم، عصبانیت جز لاینفک زندگی مونه و نمیزاره مستقیم عصبانیت رو تجربه کنیم.
زنان خوب متوجه عصبانیتشون نمیشن و احساس گناه همراه با افسردگی و ناراحتی رو تجربه میکنن و همین احساس گناه و شک از خود مانع از آگاهی از عصبانیتمون میشه.
و در آخر زنان خوب همیشه مورد تشویق جامعه هستن،
“هیچ بدی ای را نبین، هیچ حرف بدی نشنو و هیچ حرف بدی نزن”
این موضوع قانون افرادی میشه که عصبانیت شون رو نادیده میگیرن.
هر کس در زندگیش فقط یک بار ستاره دنباله دار را می بینه. بعضیها مثل من آن یک دفعه هم نمی توانند بیبیند. در سال ۱۹۱۲ که ستاره دنباله دار در آسمان پیدا شد، من پنج شش ساله بودم. مادرم و خواهرانم برای دیدن این ستاره عجیب روی بام رفته بودند و به من هم نشان می دادند و می گفتند: «دیدیش؟ دمش را میبینی؟»
من درست عقلم نمی رسید که ستاره چیه و نمی دانستم که ستاره دنباله دار یعنی چی, نمی دیدمش ولی می گفتم: «آره, دیدم.»
در سال ۱۹۹۲ هم که این ستاره باز در آسمان طلوع کند من دیگر نخواهم بود و اگر هم باشم چشمانم یاری نخواهند کرد این ستاره عجیب را ببینم. پاهایم به من اجازه نمیدهند که روی بام بروم و آن را تماشا کنم.
یک مرتبه و فقط یک مرتبه این اتفاق در زندگی اشخاص میافتد.
خوشبختی هم مثل ستاره دنبالهدار فقط یک مرتبه در زندگی مردم پیدا میشود.
بعضی ها از این یک دفعه هم برخوردار نشدهاند.
برگرفته از کتاب ورق پاره های زندان, اثر استاد بزرگ علوی
در همین رابطه برنارد شاو میگه:
«وقتی توی خونه ی همسایه دنبال خوشبختی می گردی, خوشبختی پشت در خونه ی شما نشسته تا در رو براش باز کنید. ولی شما اون وقت در خانه نیستید!»
دنبالهدارها در بسیاری از فرهنگهای مختلف در سراسر جهان و در طول زمان از وحشت و ترس الهام گرفته شدهاند. آنها عناوینی همچون «پیشروی حکم مجازات» و «تهدید گیتی» به خود گرفتهاند. این اجرام همچنین به عنوان پیشگویان فاجعهها و پیامبران خدا در نظر گرفته میشدند. در دوران باستان، دنبالهدارها قابلتوجهترین اشیاء در آسمان شب بودند. در بسیاری از فرهنگها، دنبالهدارها حاملان پیامهای خدایان هستند. برای نمونه، در برخی از فرهنگها، دم دنبالهدارها ظاهر سر یک زن با موهای بلند پشت سرش است.
اگر از آخرین لحظه عمر خود خبر داشتی؛ چه حکمتی را برای مردم آشکار می کردی؟ دلت می خواست چه چیزی را برای فرزندانت و جامعه به یادگار می گذاشتی؟
وقتی از رندی پوش؛ استاد دانشگاه تقاضا شد که در دانشگاه سخنرانی آخر را انجام دهد؛ خودش خبر نداشت که به خاطر بیماری پیشرفته سرطان؛ آخرین سخنرانی اش خواهد بود.سخنرانی متحول کننده او در مورد بیماری و مرگ نبود. سخنرانی او در مورد تحقق بخشیدن به رویاهای کودکی؛ غلبه بر مشکلات؛ کمک به دیگران برای رسیدن به آرزوهایشان؛ مثبت اندیشی؛ شکرگزاری، شادی؛ صداقت؛ شرافت و لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی بود. او با مطرح کردن درس های زندگی توانست یادگاری ارزشمند برای فرزندان خود و جامعه از خود باقی بگذارد.
«دیوارهای بلند را نساخته اند تا مانع رسیدن ما به رویاهایمان شوند. دیوارها را ساخته اند تا با تلاش از آنها عبور کنیم و ارزشمندی رویاهایمان را به اثبات برسانیم.»
دکتر کوهن رئیس دانشگاه کارنگی ملون:
«رندی! ما برای حفظ یاد و خاطره ی تو، پلی میان دانشکده علوم کامپیوتر و دانشکده هنر احداث می کنیم و نامش را پل رندی پاش می گذاریم. می دانم پس از تو، نسل جدیدی از دانشجویان وارد دانشگاه خواهند شد که تو را نمی شناسند. آنها وقتی از روی این پل رد میشوند می پرسند که رندی پاش که بود؟ و دیگرانی که تو را می شناسند برای آنها از تو خواهند گفت. متأسفم که آنها تو را تجربه نمی کنند. اما اثری که از تو بر جا مانده است را تجربه خواهند کرد…»
بخشی از کتاب:
دستیابی به رویاهای کودکی
«مطمئن بودم که نمیخواهم محور سخنرانی، سرطانم باشد. ماجرای بیماریام سرجایش بود و من بارها و بارها آن را پیشت سر گذاشته بودم. هیچ علاقه ای نداشتم درباره چگونگی کنار آمدنم با بیماری، یا این که چگونه دیدگاههایم را عوض کرده بود حرف بزنم. حتما خیلیها انتظار داشتند سخنرانی درباره مرگ باشد. اما باید درباره زندگی می بود.
چه چیزی مرا استثنایی می سازد؟
این پرسشی بود که احساس می کردم باید به آن بپردازم. گفتم: سرطان مرا استثنایی نمیسازد. هیچ شکی در این امر نبود. در آمریکا سالی ۳۷۰۰۰ نفر فقط به سرطان لوزالمعده دچار میشوند.
درباره آنچه خود را توصیف می کنم به دقت اندیشیدم: معلم، متخصص کامپیوتر، شوهر، پدر، دوست، برادر، استادی برای دانشجویانم. اینها همه نقشهایی بودند که برایم ارزش داشتند. اما هیچ یک از این نقشها واقعا مرا متمایز میکرد؟
از خودم پرسیدم: من به تنهایی واقعا چه چیزی برای ارائه دارم؟
و ناگهان مانند جرقه ای به ذهنم رسید: با وجود همه دستاوردهایم، تمام آنچه دوست داشتم در رؤیاها و اهداف دوران کودکیام ریشه داشت و در راههایی که برای تحقق بخشیدن به تقریبا تمامی آنها در پیش گرفته بودم.»
بارها پیش اومده که از من یا همکاران پرسیده می شه که قبل از ازدواج چطوری شخصیت طرف مقابل را بررسی کنیم؟
بررسی بلوغ و پختگی شخصیت اهمیت زیادی داره. در این راستا توجه به چند نکته مهم است؟
اگه به سن و سال طرف توجه کنیم تناسبی با اون سن داره؟ برای مثال فردی که ۳۶ سال سن داره ولی هنوز شغل و درآمدی نداره. موقعیت و نقش مناسبی در اجتماع نداره، و به لحاظ مادی وابسته به خانواده است، کسیه که با توجه به سنش دستاورد چندانی نداره.
آیا طرف میتونه هیجاناش رو کنترل کنه؟
آیا فرد رفتار مناسبی در برابر مشکلاتش داره؟
آیا طرف روابط صمیمانه ای با دیگران برقرار کنه، چند تا دوست داره، چند سال باهاشون دوسته؟ آیا دوستاش آدمهایی درست و حسابی هستن؟
آیا طرف برای آینده اش هدفی داره؟ هدف هاش معقوله یا تو رویاهاش سیر میکنه؟
آیا آدم مستقلیه یا هنوز مامان و باباش براش تصمیم میگیرن؟ آیا تصمیماتی که میگیره رو مسئولیتش رو میپذیره؟
آیا طرف خودشو میشناسه و چقدر ارزیابی اش از شما درسته؟ اصلا توانایی دیدن واقعیت هارو داره؟
آیا طرف به اندازه کافی مسئولیت پذیره؟ چقدر به وعده هاش عمل میکنه؟
آیا برای ازدواج عجله داره؟
آیا آدمیه که قبل از تصمیم درباره موضوعی درباره اش خوب فکر می کنه و یا اینکه بدون فکر کردن دست به انتخاب می زنه؟