در مطالب گذشته ابتدا گفتیم که افسردگی چیست و سپس علایم افسردگی را مشخص کردیم. در این مطلب دلایل ابتلا به افسردگی را توضیح می دهیم
دلایل ابتلا به افسردگی
وراثت و سابقه خانوادگی
در صورتیکه در خانواده ای سابقه ابتلا به افسردگی وجود داشته باشد، احتمال اینکه این امر از طریق وراثت به شخصی انتقال داده شود وجود خواهد داشت. در حقیقت شیوع این موضوع در خانواده هایی که قبلا افرادی به افسردگی دچار شده اند بیشتر بوده است.
ساختار بیوشیمیایی مغز و بدن
مغز توسط یک سری مواد شیمیایی دستورات خود را به بدن ارسال می کند و اختلال در این مواد شیمایی یا ناقلان عصبی باعث می شود که در بدن اختلالات عصبی و عملکردی ایجاد گردد. سروتونین مهمترین پیام رسان شیمیایی است که در افسردگی نقش به سزایی دارد. اگر در این پیام رسان اختلالی ایجاد گردد، تاثیرات بسیاری در عواطف و احساسات شخص ایجاد می گردد.
عوامل هورمونی در خانم ها
یکی دیگر از دلایل ابتلا به افسردگی نوسان میزان هورمون در خانم ها است که می تواند باعث بروز افسردگی شود. این امر ممکن است چند روز قبل از قاعدگی شروع شود و در شخص نوسانات روحی روانی ایجاد نماید.
یکی دیگر از نوسانات میزان هورمون بعد از دوران بارداری اتفاق می افتد که اما یک امر دیگر که در این زمان باعث بروز افسردگی می شود معمولا در خانم هایی است که شاغل بوده اند و اکنون مجبور به حضور در خانه و در حقیقت انزوای اجتماعی می شوند. در دور بودن از اجتماع و نشستن در کنار فرزند نیز می تواند باعث بروز افسردگی در خانم های باردار شود.
بعد از دوران یائسگی نیز زن بدلیل اینکه توانایی تولید مثل و جنسی خود را از دست می دهد نیز باعث می شود در افسردگی نقش داشته باشد.
حوادث سخت زندگی
یکی از دلایل مهم در بروز افسردگی در شخص اتفاقات و حوادث سختی است که در زندگی رخ می دهد. این اتفاقات می تواند باعث اختلال در سیستم عصبی یا همان ساختار بیوشیمیایی معز می شود و شخص را دچار افسردگی کند.
مواردی همچون طلاق، پایان یک رابطه عاطفی، از دست دادن یک عزیز، مشکلات کاری یا مالی و … می توانند از جمله حوادثی باشند که باعث افسردگی در شخص شوند.
دلایل روانی بخصوص در سنین کودکی
بیشتر ویژگی های شخصیتی در دوران کودکی شکل می گیرد و اتفاقاتی که در دوران کودکی برای شخص رخ می دهد می تواند تاثیرات ماندگاری در ذهن شخص باقی بگذارد و حتی به عنوان ضمیر ناخودآگاه شخص عمل کند.
جهت این امر می توانید متن تداوم مشکلات ما و ضمیر ناخودآگاه را مطالعه کنید.
به عنوان مثال بی مهری یا عدم توجه در دوران کودکی، تجاوز جنسی و … می تواند از جمله عوامل بروز افسردگی در شخص باشد.
بیماریهای خاص
پرکاری غده تیروئید، اعتیاد، بیماریهای سخت و خطرناک همچون سرطان، اج آی وی و … و استفاده از برخی از داروها نیز می تواند در بروز افسردگی تاثیر گذار باشد.
با توجه به دلایل ابتلا به افسردگی که در بالا به آنها اشاره شد افراد زیر می توانند در معرض ابتلا به افسردگی باشند
زنانی که اختلالات هورمونی دارند.
زنان که تازه زایمان کرده اند.
نفراتی که سابقه افسردگی در خانواده داشته اند.
افرادی که مشکلات روانی در دوران کودکی خود داشته اند.
نفراتی که عزیزی را از دست داده اند.
افرادی که دچار یک حادثه عاطفی همچون پایان یک رابطه احساسی و یا طلاق شده اند.
معتادان به مواد مخدر یا الکل
افرادی که بیماریهای خاص همچون سرطان دارند.
افرادی که داروهای خاص همچون فشار خون مصرف می کنند.
در مطلب بعدی روش های درمان افسردگی را برای شما مرور خواهیم کرد.
در این مطلب می خواهیم علایم افسردگی یا نشانه های افسردگی را معرفی کرده و در حقیقت به شناسایی بیمارانی که دچار افسردگی شده اند بپردازیم.
همانطور که در مطلب قبلی گفتیم افسردگی یک حالت خلقی و رفتاری است و به صورت یک اختلال روانی شناخته می شود این اختلال روانی می تواند به طرق مختلف خود را بروز دهد که در زیر به آنها اشاره می کنیم.
در مطلب قبلی نیز به آن اشاره کردیم که در صورتیکه علایم افسردگی به مدت طولاتی مثلا بیش از ۲ هفته ادامه پیدا کند بیماری افسردگی تشخیص داده می شود. این موضوع به این دلیل مهم است که بسیاری از علایم افسردگی ممکن است برای همه ی ما اتفاق بیفتد اما خودمان در کوتاه مدت بتوانیم از عهده ی آن برآییم و مشکل را برطرف کنیم. حال در صورتیکه علایم افسردگی طولانی مدت شود و نتوان بر ان چیره شد، زمانی است که می توان گفت شخص دچار بیماری افسردگی شده و می بایست نسبت به درمان آن از طریق مشاوره و روانشناسی اقدام کند.
علایم افسردگی
۱. تغییرات در سطح انرژی و فعالیت:
خستگی
بی حوصلگی
۲. تغییرات عادت خواب
بیخوابی
بیدار شدن زودتر از موعد
خواب بیش از حد
۳. رفتارهای نامناسب
عصبانیت و بداخلاقی
تحریک پذیری
ناآرامی
۴. احساسات منفی
احساس گناه
احساس بیارزش بودن
احساس بیکفایتی
احساسات غمانگیز
اضطراب
احساس خلاء
انتقاد از خود
بدبینی و ناامیدی
۵. از دست دادن علاقه نسبت به چیزهایی که قبلا برای فرد لذتبخش بود
اختلال در رابطهی جنسی
از دست دادن اشتها یا خوردن بیش از حد
۶. سایر مشکلات روانی و بدنی
عدم تمرکز
فراموشی و عدم یادآوری جزئیات
احساس درد در بدن
مشکلات گوارشی
فکر کردن به خودگشی و اقدام به خودکشی
اکنون با دانستن علایم افسردگی یا نشانه های افسردگی می توانیم بیماری افسردگی را تشخیص دهیم.
سوال بسیار مهمی که در زمینه افسردگی می شود و همه به دنبال پاسخگویی به این سوال هستند همین سوال افسردگی چیست می باشد. پاسخ سوال افسردگی چیست در شناخت بهتر این بیماری و همچنین شناخت بهتر علائم افسردگی و روش درمان افسردگی بسیار تاثیرگذار است. در زیر تعریف هایی را جهت شناخت افسردگی جمع آوری کرده ایم.
افسردگی چیست:
افسردگی یک اختلال روانی بسیار رایج در دوران معاصر است که به احساس غم و اندوه و همچنین تجربه ی بحرانی زندگی محدود نشده و نیاز به درمان زود هنگام دارد.
براساس تعریفی که در ویکی پدیا آمده است: افسردگی یک حالت خلقی و رفتاری شامل بیحوصلگی و گریز از فعالیت یا بیعلاقگی و بیمیلی است و میتواند بر روی افکار، رفتار، احساسات، خوشی و تندرستی یک فرد تأثیر بگذارد.
تعریف دیگری که از افسردگی می توان داشت طولانی شدن زمان برای احساس بدبختی، احساس تنهایی، احساس ناراحتی و … است. همه ی ما در طول دوران زندگی با احساساتی این چنینی روبرو می شویم و بعد از گذشت یک یا دو هفته، خودمان می توانیم بر آن پیروز شده و از ادامه ی آن جلوگیری کنیم. اما طولانی شدن این احساسات در زندگی روزمره ما اختلال ایجاد کرده و نیاز به کمک، مشاوره و روانشناسی دارد که به نام افسردگی شناخته می شود.
یک نوع دیگر از تعریف افسردگی به این صورت است که شخص بیمار علاقه خود را نسبت به چیزهایی که قبلا باعث شادی و خوشحالی و همچنین لذت او می شده ، از دست داده و به همراه آن نشانه های روانی و فیزیکی از خود بروز می دهد. در این هنگام شخص دچار افسردگی شده است.
شیوع افسردگی:
این بیماری به قدری رایج است که در آمریکا نام سرماخوردگی روانی بر روی آن گذاشته اند. (مارتین سلیگمن)
سازمان بهداشت جهانی شیوع این بیماری را به میزان ۵ درصد جمعیت جهان و حدود ۳۵۰ میلیون نفر اعلام کرده است. تنها ۱۶ میلیون نفر در آمریکا از این بیماری رنج می برند و حدود ۵ درصد مردم ایران نیز به این بیماری مبتلا هستند.
از نام های دیگر افسردگی، افسردگی بالینی یا اختلال افسردگی می باشد.
بعضی از افرادی که برای مشاوره به روانشناس مراجعه می کنند اعتقاد دارند که دیگران (همسر، فرزند، دوست و …) باعث رنج آنها می شوند. به عنوان مثال در جلسه مشاوره می گویند، من مشکلی ندارم. مشکل از زنمه.
این فردی که نمی بیند خودش و آنچه درون او جریان دارد باعث مشکلاتش می شوند، اعتقاد دارد سایر افراد باعث آن ها هستند و او از منِ مشاور دعوت می کند درگیر جامعه شناسی و مشاهده سایر افراد شوم نه روان شناسی خود او، که یعنی نگاه کردن به درون خویش.
مراجع از من می خواهد روان درمانی نیابتی انجام دهم.
«من رو درمان نکن. زنم که اینجا نیست، درمان کن.»
درمان مراجعی که در جلسه نشسته می تواند مشکل باشد اما درمان فردی نامرئی غیرممکن است. مهم ترین نکته این است که اگر چیزی در روابط مان می لنگد، به جای اینکه دیگران را مقصر بدانیم تغییر جهت دهیم و تشخیص دهیم چطور باعث رنج خود می شویم.
به عنوان مثال:
یک مرد یکی از مشکلاتی که با همسرش دارد را به این شکل عنوان می کند:
«می خواستم سر موقع بیام مطب. همسرم حاضر نشده بود و می خواست منتظرش بمونم. می خواست برسونمش آرایشگاه و کلی معطلم کرد. باعث شد دیرم بشه و افتادیم تو جر و بحث باهم.»
در اینجا این فرد تصمیم گرفته منتظر بماند، دیر کند و رنج ببرد. اما به خاطر انتخاب های خودش زنش را مقصر می داند. او رفتارهایی که انتخاب می کند – مقصر شمردن دیگران – را نمی بیند.
سوال:
شما چطور؟ آیا با انتخاب بعضی از رفتارها دیگران را مقصر می دانید؟
چرا با وجودی که می دانیم، رفتار یا تصمیم ما اشتباه است به کرات مرتکب آن می شویم؟
چرا قادر به کنترل بسیاری از رفتارهایمان نیستیم؟
چرا با وجود اینکه بچه ها را بسیار دوست داریم، گاهی با آنها رفتار غیردوستانه و نادرست داریم؟
چرا با داشتن همسر و خانواده خوب هنوز از زندگی راضی نیستیم؟ چرا برخی از افراد جذب اشخاص با اختلاف سنی بسیار زیاد می شوند؟
پاسخ تمامی سوالات به نحوی به ضمیر ناخودآگاه مان مرتبط است. این ضمیر چگونه عمل می کند؟
شکل گیری ضمیر ناخودآگاه
یک سیم کشی برق درون شهر را در نظر بگیرید. مدار عصبی و مراکز کنترل عصبی ما در مغز هم مثل همان سیم کشی است. میلیاردها مدار عصبی در آن وجود دارد.
این مدارهای عصبی که مرتبط با هر یک از ویژگی های ماست، بتدریج تکمیل شده و تثبیت می شود.
هشتاد درصد این تکامل در هشت سال اول زندگی شکل می گیرد و می شود گفت که تقریبا تمامی آنها در محدوده ضمیر ناخودآگاه قرار می گیرند.
سه خصوصیت اصلی ضمیر ناخودآگاه به شرح زیر است:
احساس امنیت و اطمینان (پیوند عاطفی)
حرمت نفس (ارزشمندی، کفایت، توانمندی)
ابتکار و خودجوشی (هدفمند بودن، پذیرش مسئولیت، اعتماد بنفس و …)
این سه خصوصیت به ترتیب از کودکی دچار تکامل می شود و تکامل هر کدام وابسته به تکامل قبلی است. به عنوان مثال اگر احساس امنیت و یا پیوند عاطفی در ۱۸ ماه اول تولد درست شکل نگرفته باشد، حرمت نفس که در سنین ۲ تا ۳ سالگی است نیز بدرستی شکل نخواهند گرفت.
ارتباط رفتارهای ما با ضمیر ناخودآگاه
حال فرض کنیم شخصی دوران تکامل مناسبی نداشته باشد. مثلا مادرش به او توجه لازم را نداشته و در او تصویری از حالات هیجانی که حاوی اضطراب است، در ضمیر ناخودآگاهش شکل بگیرد.
در این فرد اگر در دوران بزرگسالی نیز عدم توجه از سایرین اتفاق بیافتد، در نتیجه همان مدار مغزی با همان حالات هیجانی حاوی اضطراب تحریک شده و واکنش شخص از طریق ضمیر ناخودآگاهش انجام خواهد شد.
پی نوشت:
شاید به نظر برسد قسمت دوم متن حاضر پاسخگوی قسمت اول نباشد، اما مدارهای عصبی شکل گرفته در دوران کودکی باعث میشوند بخش بزرگی از رفتارهای ما خارج از اراده و کنترل ما باشند و تا مدارهای عصبی در فرایند روان درمانی قرار نگیرند تغییر نمی یابند.
مرکز مشاوره خیابان پیروزی
راحله صادقی مشاوره خانواده و ازدواج
برچسبها:ابتکار و خودجوشی, اجتماعی, احساس امنیت, اعتماد به نفس, باور, پیوند عاطفی, توانمندی, حرمت نفس, رفتار, شخصیت, ضمیر ناخودآگاه, مشاوره, مشاوره خانواده آنلاین, مشاوره خانواده تلفنی, مشاوره خانواده و ازدواج, مشکلات
فراموشی اتفاق نمی افتد: ممکن است بعضی از افراد به شما توصیه کنند، فراموش کن. اما مساله این است که ما نمی توانیم چیزی یا کسی را فراموش کنیم بلکه تمامی افکار و خاطرات ما به ناخودآگاه ما انتقال پیدا می کند. در راستای تلاش برای فراموشی، ما از سرکوبی و انکار استفاده می کنیم که در لایه های زیرین ذهن منجر به آزار و اذیت ما می شود.
تجربه هیجان:
هیجانات خود را تجربه کنید: بعد از جدایی، معمولا با هیجانات مختلفی روبه رو می شویم از جمله غم، ناراحتی، خشم و … گاهی آن احساسات به قدری دردناک هستند که از تجربه آنها طفره می رویم. در درجه اول، جدایی را پذیرفته و با ناراحتی و غم های حاصل از آن مواجه شوید. در واقع این حق شماست که ناراحت باشید.
کنارآمدن با جدایی:
با این جدایی کنار بیایید: رابطه تمام شده را بررسی کنید و به این فکر کنید چطور می توانید به خود کمک کنید و چطور می توانید با عدم حضور آن فرد، زندگی خوبی داشته باشید.
پیش بینی زندگی:
زندگی قابل پیش بینی نیست: این اصل را به خاطر بسپارید که زندگی به کسی تضمین نداده که خوشبخت باشد. هر لحظه ممکن است ما با پیشامدی غیر منتظره مواجه بشویم یا بازهم به طور طبیعی کسانی را از دست بدهیم و گریزی ازین واقعیت نیست. پذیرش این مساله مارا تسکین می دهد که تنها شما آنرا تجربه نکرده اید و اکثر افراد با این فقدان ها روبه رو می شوند.
مراجعه به روانشناس:
به مشاور یا روانشناس مراجعه کنید: اگر سوگواری شما برای این جدایی بیش از حد طول کشیده و خودتان نمی توانید آن را حل و فصل کنید، مراجعه به مشاور به شما کمک قابل ملاحظه ای می کند.
وقتی رابطه ای به سمت تمام شدن می رود، معمولا درد عاطفی زیادی به وجود می آید و به نظر میرسد یافتن راهی برای پایانی خوش غیر ممکن باشد. اگر شما خواهان پایان رابطه هستید ممکن است احساس گناه و یا دودلی داشته باشید و نگران طرد شدن یار خود باشید.
راهبردهای زیر برای پایان بخشیدن به رابطه می تواند کمک کننده باشد:
اطمینان از پایان رابطه:
اطمینان حاصل کنید که می خواهید رابطه را پایان دهید؛ از تهدید برای ترک کردن استفاده نکنید. اگر واقعا می خواهید این ارتباط را به پایان برسانید، فهرستی از دلایلی که باعث نارضایتی شما شده تهیه کنید.
انتخاب محل مناسب:
زمان و مکان مناسبی انتخاب کنید؛ اواخر هفته مثل چهارشنبه می تواند زمان مناسبی باشد. در مورد مکان بهتر است او را به رستوران، کافی شاپ یا پارک مورد علاقه خود دعوت نکنید. سعی کنید جایی باشد که برای هریک از شما معنی خاصی ندارد و در نهایت در وضعیت روانی و عاطفی نسبتا آرامی باشید.
صداقت در گفتگو:
صادق باشید؛ امید بیهوده ای به او ندهید و به او بگویید به نقطه ای رسیده اید که نمی خواهید بیشتر از این در رابطه باشید و این رابطه کارکرد مناسبی برایتان ندارد. دلایل خود را از جدایی صادقانه با او مطرح کنید. این مساله می تواند به او برای روابط بهتر در آینده کمک کند. مثلا اگر دوستش ندارید، به آرامی به او بگوئید. به او نگویید من می خواهم با مرد/زن واقعی رابطه داشته باشم. بلکه بگوئید من فکر می کنم بیشتر باید روی اعتماد به نفس خود کار کنید.
آمادگی برای واکنش بد:
برای واکنش بد آماده باشید؛ فردی که احساس می کند تخریب شده، معمولا با خشم، تعجب، شوک و یا ترس واکنش نشان می دهد. اگر با خشم پاسخ داد، سعی کنید آرامش داشته باشید و تلاش کنید او را آرام کنید. اگر شروع به فریاد زدن کرد و از کنترل خارج شد، آن مکان را ترک کنید و اجازه دهید خونسردی خود را بدست بیاورد.
ایجاد دیوارهای بتونی:
دیوارهای بتنی بین خود و طرف مقابل برای آینده ایجاد کنید؛ وقتی فرایند جدایی آغاز شد از مرزهای بین خود صحبت کنید و روشن کنید به طریق های دیگر رابطه را ادامه ندهید. مثلا پیشنهاد دهید وه به عنوان دوست باهم باشید. این می تواند به احساسات طرف مقابل بیشتر آسیب بزند.
ارزش جدایی:
سعی کنید جدایی را ارزشمند دانسته و آن را به عنوان یک شانس برای یادگیری و رشد بنگرید و اینکه در آینده از چه نوع افرادی باید دوری کنید.
نویسنده این کتاب آلن دوباتن و آقای عرفان ثابتی آن را ترجمه کرده اند که شش بخش دارد.
بخش اول کتاب تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با عدم محبوبیت است.
این بخش به سقراط می پردازد که چگونه مردم آتن او را به مرگ محکومش کرده اند و باید جام شوکران را بنوشد. سقراط از آنچه که درست می دانست دفاع کرد نه آنچه که می دانست مورد پسند همگان است.
در گفتگوها ما ترجیح می دهیم مورد قبول و علاقه ی طرف مقابل باشیم نه این که حقیقت را بگوییم. ولی سقراط در برابر عدم محبوبیت و محکوم شدن از طرف حکومت، متزلزل نشد. او به سبب گله و شکایت دیگران از افکار خود دست برنداشت.
مهم ترین ویژگی سقراط این بود که عادت داشت که به افراد از هر طبقه و سن و سالی نزدیک شود و از آنها درباره معنای زندگی سوال کند. سقراط به ما کمک می کند که شک کنیم که دیگران ممکن است اشتباه کنند و علاوه بر آن روش ساده ای به ما ارائه می کند که به وسیله ی آن خودمان می توانیم تعیین کنیم چه چیزی درست است.
ما به تحصیلات و زندگی مرفه نیاز نداریم، هر کسی که ذهنی کنجکاو و منظم داشته باشد و بخواهد عقیده ی مبتنی بر عرف عام را بسنجد می تواند در یکی از خیابان های شهر شروع به صحبت با یکی از دوستانش کند و با پیروی از روش سقراطی ممکن است در کم تر از نیم ساعت به یک یا دو ایده ی جدید برسد.
بخش دوم کتاب تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با کم پولی است.
اپیکور با صراحت کامل به سبک زندگی لذت بخش می پردازد. مهم ترین سوال ممکن در این بخش اینست که برای زندگی سرشار از تندرستی به چه چیزی نیاز دارم؟ یا چه چیزی مرا خوشبخت می کند؟
در این باره مردی را مثال می زند که از شغل خود ناراضی است و با اعضای خانواده ترشرو و بدخلق بوده و این کج خلقی را به گردن شغل خود می اندازد. اما بعد از تعویض شغل افسردگی وی کاهش نمی یابد.
فهرستی که اپیکور برای خوشبختی ارائه می کند عبارتند از:
دوستی
آزادی
تفکر
البته این معنا بدست نمی آید که پول خوشبختی نمی آورد، بلکه اصل استدلال اپیکور این است که اگر پول داشته باشیم اما از نعمت دوستان، آزادی و زندگی تحلیل شده محروم باشیم، واقعا خوشبخت نخواهیم بود. و اگر ازین سه نعمت برخوردار باشیم ولی پول نداشته باشیم، هرگز بدبخت نخواهیم بود. اگر چیزهای گرانقیمت نمی توانند چندان ما را شاد کنند، پس چرا به این شدت مجذوب آن ها هستیم؟ زیرا اشیا در بعد مادی ادای چیزی را در می آورند که می خواهیم در بعد روان شناختی به دست آوریم و باید در افکار خود تجدید نظر کنیم.
بخش سوم کتاب تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با ناکامی است.
در این مورد سنکا چگونگی واکنش نشان دادن به ناکامی را به ما یاد می دهد. در هسته ی هر ناکامی ساختاری نهفته است که هر خواسته ای با واقعیتی بنیادین در تضاد است و از همان کودکی تضادها شروع می شوند.
در آن دوران کشف می کنیم که منابع رضایت ما خارج از کنترل خودمان هستند و جهان با امیال ما چندان مطابقتی ندارد. به نظر سنکا، اوج حکمت آن است که یاد بگیریم سرسختی و لجاجت جهان را با واکنش هایی مثل فوران خشم، احساس بدبختی، اضطراب، ترشرویی، خودبرحق بینی و بدگمانی بدتر نسازیم. وقتی می توانیم ناکامی را تحمل کنیم که خود را برای بیشترین آسیب هایی که انتظار نداشته ایم آماده کنیم و آن ها را درک کنیم.
ما باید خود را با ابعاد واقعیت سازگار کنیم که دنیا محل ناکامی هاست، چیزی را که قادر به تغییرش نیستیم بپذیریم. در نهایت سخن سنکا به فردی که از فقدان پسرش رنج می برد گفته بود: چه لزومی دارد برای اجزای زندگی گریه کنیم؟ کل زندگی گریه دار است.
بخش چهارم کتاب تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با ناتوانی و نابسندگی است.
مونتنی فیلسوف، به ضعف های آدمی اشاره می کند که این نقصان ها ما را شرمنده می کند. مونتنی اشاره می کند که ما فقط آن جنبه هایی از خودمان را قبول می کنیم که با انتظارات دیگران مطابقت دارد و نسبت به جنبه های دیگر احساس ناراحتی می کنیم.
حکمت حقیقی این است که با جنبه های پست تر هم سازگار شویم. آنچه در جامعه ای امری بهنجار محسوب می شود، ممکن است در جامعه ای دیگر نابهنجار باشد.
مثلا در جامعه ای که گوش های بزرگ زیبا هستند و افراد تا آنجایی که می توانند گوش های خود را به طور مصنوعی می کشند. بی تردید این امر به نظر عجیب می رسد اما از نظر مونتنی هیچ چیز آن عجیب نیست. برای کاستن از سلطه ی این نوع تفکر، فقط لازم است ما از مرزهای افکار خود گذر کنیم. مونتنی نابسندگی فکری، نابسندگی فرهنگی و نابسندگی جنسی را مورد بررسی قرار می دهد.
بخش پنجم کتاب تسلی بخشی های فلسفه قلب شکسته است.
آرتور شوپنهاور را یکی از بدبین ترین فیلسوفان می دانند: امروز بد است و هر روز بدتر خواهد شد تا این که بدترین اتفاق رخ دهد. با این حال شوپنهاور به نیرویی در درون ما اشاره کرد که به نظر او همواره بر عقل غلبه دارد که همه نقشه ها و داوری ها را دستکاری می کند و آن را نیروی معطوف به حیات نامید، سائقه ای ذاتی در انسان ها برای بقا و تولید.
بنابراین عشق نیرویی زیست شناختی برای تداوم نوع بشر است. بنابراین اگر عقل خود را ازدست ندهیم به طور قطع موافق تولید مثل نخواهیم بود.
یکی از ژرف ترین اسرار عشق این است (چرا او؟) چرا از بین تمام گزینه های ممکن، چنان میل شدیدی به این فرد داریم؟ از نظر شوپنهاور ما آزاد نیستیم عاشق همه شویم، زیرا نمی توانیم از همه بچه های تندرستی داشته باشیم.
عشق چیزی نیست جز کشف والدی آرمانی از جانب اراده معطوف به حیات. این اراده باید تضمین کند که نسل بعدی از نظر روانشناختی و فیزیولوژیکی آن قدر متناسب هست که جهان پرمخاطره را دوام آورد.
شاید شوپنهاور تبیین های نامطبوعی از علت عاشق شدن ما به دست داده باشد، ولی این تبیین ها سبب تسلی ما در برابر عدم پذیرش نزد طرف مقابل می شود – از اینکه می فهمیم درد ما چیزی عادی است تسلی می یابیم. نکته دیگر اینکه ما ذاتا دوست نداشتنی نیستیم. نه شخصیت ما نفرت آور است نه مشمئز کننده. لازم نیست از خود متنفر شویم اگر عشق با ظرف مقابل حاصل نشد اشکالی در مانیست سرانجام روزی با کسی برخورد می کنیم که ما را عالی می پندارد و با ما احساس صمیمیت و نزدیکی خواهد کرد.
بخش ششم کتاب تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با سختی هاست.
نیچه فیلسوفی متفاوت از فیلسوفان دیگر، دریافته بود که کسانی که خواهان احساس رضایت هستند باید از هر گونه سختی استقبال کنند. کارهای بشر فارغ از درد و رنج نیست. به زندگی بارورترین و بهترین انسان ها نگاه کنید و از خود بپرسید آیا درختی که می خواهد سرفراز و پابرجا باشد می تواند با هوای بد و طوفان ها روبه رو نشود؟
در فاصله میان شکست های اولیه بدون تجربه و موفقیت ها بعدی، در شکاف میان کسی که می خواهیم باشیم و کسی که در حال حاضر هستیم، حتما درد، اضطراب، حسد و تحقیر وجود دارد و این تفکر باعث می شود به طور نابهنگام بتوانیم بر چالش ها غلبه کنیم. البته این در صورتی است که خود را برای دشواری ها اماده کرده باشیم
جهت تماس و گرفتن وقت مشاوره می توانید از طریق ID تلگرام rahelesadeghi66 با خانم راحله صادقی هماهنگ نمایید. مرکز مشاوره در خیابان پیروزی بوده و هماهنگی های لازم صورت خواهد گرفت.
برای رهایی از دام گفتگوهای درونی منفی تکراری (نشخوار ذهنی) چه می توان کرد؟
۱- تکنیک برگردانی مثبت یا انحراف فکر:
به صورت ارادی به چیزی توجه کنید که مثبت است. بازی های فکری کنید. هر کاری که مستلزم به کارگیری فکر است. تلفن را بردارید و به دوستان زنگ بزنید. خلاصه فقط ذهنتان را با هر چیز کوچکی مشغول کنید. یک عدد پیچیده مثل ۹۵۸۳۵۴ را درنظربگیرید و هفت تا هفت تا از آن کم کنید. این تکنیک بخاطر اینست که مکانیزم ذهن طوریست که در یک آن نمی تواند به دونقطه توجه کند.
۲- تکنیک تاخیر فکر:
برای آمدن فکرهای منفی تکراری به ذهنتان وقت تعیین کنید و وقتی این افکار خواستند به ذهنتان وارد شوند به آنها بگویید که بروند و در فلان ساعت که به آنها اختصاص داده اید بیایند و تدریجا این ساعات را محدودتر کنید. این نشان می دهد که شما ارباب هستید و آن ها (افکار منفی تکراری) نوکر.
۳- تکنیک تدوین فکر:
قلم و کاغذ بردارید و همگی افکار منفی خود را بنویسید ترجیحا با زبان طنز: نوشتن بار سنگین افکار فکری را سبک کرده و گاه با خواندن نوشته ها ممکن است شما را به خنده یا شگفتی از افکار غیرمنطقی خود وادارد. در عین حال وقتی فکرتان را نوشتید راحت تر میتوانید آن را بررسی کنید و خطاهایش را شناسایی نمایید.
۴- تکنیک تصور بدترین حالت ممکن و اقدام:
در نگاه اول ممکن است این روش اشتباه به نظر برسد اما دو فایده اساسی دارد. به جای اینکه مدام در مورد نگرانی های آینده فکر کنید. به بدترین حالت ممکن فکر کنید. زمانی که به بدترین حالت ممکن فکر میکنید، میبینید آنقدرها هم بد نیست و تنها این ذهن شماست که آن رو بزرگ کرده. همین طور شما می توانید خود را برای اقدامات جبرانی و پیشگیرانه بعدی آماده کنید. به جای ترس از اقدام، بزنید به قلب ماجرا و دست به کار شوید.
۵- تکنیک تعریف ماموریت جدید:
نشخوار ذهنی، فکر زاید است و فکر زاید زاییده وقت زاید و وقت زاید زاییده بیکاری، با دست زدن به یک فعالیت که شما را در حالت برانگیختگی قرار دهد میتوانید از حالت نشخوار ذهنی فاصله بگیرید. مثلا اگر در کارآفرینی شکست خورده اید، یک ایده جدید را دنبال کنید. اگر دیگر نمی توانید ورزش حرفه ای کنید، خوب به مربی شدن فکر کنید! اگر به تازگی جدا شده اید، به تمام کارهایی فکر کنید که در زمان زندگی مشترک فرصتش را نداشتید انجام دهید.
جهت تماس و گرفتن وقت مشاوره می توانید از طریق ID تلگرام rahelesadeghi66 با خانم راحله صادقی هماهنگ نمایید. مرکز مشاوره در خیابان پیروزی بوده و هماهنگی های لازم صورت خواهد گرفت.