نظریه انتخاب برای اولین بار از سوی دکتر ویلیام گلاسر ارائه شد که که برمبنای واقعیتدرمانی است.
واقعیت درمانی زیرمجموعهای از روان درمانی است که در آن درمانگر مبتنی بر واقعیت و حال زندگی فرد به
درمان او میپردازد؛ برخلاف سایر روشهای درمانی که براساس کاوش در گذشتهٔ فرد به دنبال درمان است.
دکتر ویلیام گلاسر روانپزشکی است که با تجویز داروهای شیمیایی و رواندرمانی براساس گذشته بیمار
مخالف بود به همین دلیل نظریه انتخاب را ارائه کرد.
کتاب نظریه انتخاب
او در این نظریه و در این کتاب بیان میکند که رفتارهای ما دو بعد بیرونی و درونی دارند.
از این رو برای مدیریت این رفتارها دو روش کنترل بیرونی و درونی داریم. او بر این باور است
که درمان با کنترل درونی بسیار مؤثرتر از کنترل بیرونی است: «ممکن است پدر، مادر یا معلمی باشید
که میخواهد کودک را وادار کند بهتر درس بخواند. شاید هم رئیسی باشید که زیردست خود را مجبور
میکند کاری را انجام بدهد که از نظر او بیارزش است.
تاوقتی که معتقدیم میتوانیم دیگران را کنترل کنیم
یا دیگران ما را کنترل کنند، احساس بدبختی خاموش نخواهد شد.»
کتاب از دو بخش اصلی و ده فصل تشکیل شده است. در بخش اول کتاب، بیشتر به توضیح و
تشریح مسئله کنترل بیرونی و درونی و نیازهای انسان پرداخته شده و در ادامه در بخش دوم،
راهکارهای عملی در زمینه روابط ارائه شده است.
بخش اول: نظریه
فصل اول: ما به یک روانشناس جدید نیاز داریم
فصل دوم: نیازهای اساسی و احساسات
فصل سوم: دنیای کیفی شما
فصل چهارم: رفتار کلی
فصل پنجم: جور بودن شخصیت و قوت نیازها
فصل ششم: تعارض و واقعیت درمانی
فصل هفتم: خلاقیت
بخش دوم: عمل
فصل هشتم: عشق و ازدواج
فصل نهم: اعتماد و خانواده شما
فصل دهم: آموزش، تعلیم و تربیت و مدارس کیفی
در واقع دکتر گلاسر به دنبال این است تا با دستهبندی روابط انسانی به چهاردستهٔ والدین و فرزندان
، همسران، معلم و شاگرد و مدیر و کارمند، آسیبهای روابط انسانی را تفکیک و به هرکدام به صورت ویژه بپردازد.
به طور خلاصه دکتر گلاس در تئوری انتخاب میخواهد با مطالعهٔ این کتاب به این نتیجه برسیم
که: «خود ما هستیم که تمام اعمالمان از جمله احساس بدبختیمان را انتخاب میکنیم.
دیگران نه میتوانند ما را بدبخت کنند و نه خوشبخت. تمام چیزی که از دیگران میتوانیم بگیریم
و تمام چیزی که به دیگران میتوانیم بدهیم، اطلاعات است. ما تمام اعمال، افکار، احساسات و
حتی بخشی از فیزیولوژی خود را انتخاب میکنیم.»
درباره نویسنده
ویلیام گلاسر متولد سال ۱۹۲۵ در ایالت اوهایو آمریکاست. او که در ابتدا در رشتهٔ مهندسی شیمی
مشغول به تحصیل شد، پس از فارغالتحصیلی در رشته روانشناسی ادامه تحصیل داد تا در ۲۸ سالگی
روانپزشک شود. عمدهٔ شهرت او به خاطر روش واقعیتدرمانی است و معروفترین اثر او نیز
کتاب نظریه انتخاب است. علاوه بر روان درمانی و تالیف کتاب، او یک مؤسسه به نام خود تاسیس کرد و
افراد زیادی را در زمینه کاری خود آموزش داد. او در سال ۲۰۱۳ و در سن ۸۸ سالگی درگذشت.
قسمتی از کتاب نظریه انتخاب
بذر تمام بدبختیهای ما در سالهایی کاشته میشود که با آدمهایی سروکار داریم که
معتقدند نهتنها دریافتهاند چهچیزی برای خودشان درست است بلکه صلاح دیگران را نیز میدانند.
آنها با توسل به این اکتشاف خود و سنت مخربی که هزاران سال است بر فکر آنها
سایه افکنده، احساس میکنند وظیفه دارند ما را مجبور کنند کاری را که از نظر آنها درست است،
انجام بدهیم. بزرگترین منبع بدبختی انسان، نحوه مقاومتش دربرابر این اجبار است.
نظریه انتخاب، مخالف سنت باستانی «من صلاح تو را می دانم» است. کل این کتاب تلاشی برای
جواب دادن به این سوال بسیار مهم است که تقریبا همه هنگام بدبختی و ناراحتی از خود
میپرسیم: چطور میتوانم طبق میل خودم زندگی کنم و همزمان با کسانی که به آنها نیاز دارم، کنار بیایم؟
جهت اخذ نوبت و مشاوره حضوری در زمینه :
مشاوره خانواده، مشاوره پیش از ازدواج، مشاوره فردی، مشاوره گروهی، مشاوره کودک و نوجوان،
مشکلات شخصیتی، استرس، اضطراب، وسواس و …
می توانید از طریق لینک تماس با ما و یا شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی (متخصص امور خانواده و ازدواج) تماس حاصل فرمایید.
مدل کامل زوج درمانی به روش PTC به عنوان درمانی یکپارچه نگر، با استمداد و استعانت از اصول و مفاهیم
نظریه های روان پویایی، رفتاری، شناختی و سیستمی؛ و با تجمیع فنون مورد استفاده در رویکردها
و روش های درمانی برخاسته از این نظریه ها، مدلی نوین از زوج درمانی ارائه می کند.
در این کتاب با عنوان پارادوکس+ برنامه زمانی= درمان (مدل کامل زوج درمانی) برنامه زمانی مدیریت نوبتی،
نحوه تجویز تکالیف درمانی، پی گیری جلسات درمان، مکانیسم های تاثیرگذاری برنامه زمانی گفت و گوی
دو جانبه پارادوکسی و برنامه زمانی مدیریت نوبتی، مورد بررسی قرار می گیرد.
همچنین شما با چگونگی پایان بخشیدن به درمان، بازگشت مشکلات و تعارضات زوجین، و نقش درمانگر
و زوجین در زوج درمانی PTC بر اساس گزارش کامل جلسات درمان دوازده زوج با مشکلات متفاوت، آشنا خواهید شد.
مشخصات کتاب
نویسنده کتاب پارادوکس برنامه زمانی درمان مدل کامل زوج درمانی، آقای دکتر محمد علی بشارت است
انتشارات آن انتشارات رشد (جوانه رشد) و تعداد صفحات آن ۳۸۴ صفحه می باشد.
فصل اول: یک جای کار می لنگد
فصل دوم: چگونه از حقایق زندگی مان اجتناب می کنیم
فصل سوم: امتناع از پذیرفتن
فصل چهارم: بمیرید پیش از آنکه بمیرید
فصل پنجم: گشوده بودن به حقیقت
فصل ششم: پذیرفتن
کتاب دروغ هایی که به خود می گوییم در ظاهر درباره رواندرمانی است، در واقع درباره معنای آدم بودن است. همه ما به خودمان دروغ میگوییم تا از درد در زندگیمان اجتناب کنیم. از این رو، همه به عنوان آدمهایی ناقص و ناکامل با هم برابریم؛ پس میتوانیم با شأن برابر با هم گفتگو کنیم و موظف به بیان حقایق به خود و دیگران هستیم. با این کار، یعنی دیدن دروغهایی که به خود میگوییم و مواجهه با حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم، راهی را برای زیستن در حقیقت و با یکدیگر مییابیم. شنیدن حقیقت از دیگری به معنای تسلیم او شدن نیست، بلکه به این معناست که به چیزی بزرگتر تسلیم شدهایم:
حقیقت، واقعیت. وقتی شما به این کاروان که در منزل های متعدد توقف می کند، می پیوندید، ممکن است خودتان را ببینید. در مردم، در داستان ها، در دروغ هایی که آن ها به خوشان می گویند و در حقایقی که ما همه مجبوری در زندگی با آن ها رو به رو شویم. و در این سفر همچنان که دروغ های شما ناپدید می شوند، شاید شما آن کسی را که هستید و همواره بوده اید کشف کنید، چیزی نامیده نشدنی، وصف ناپذیر و اساسا ناشناختنی – یک راز.
بیایید نگاهی بیندازیم به حقایقی که همیشه در پس دروغ هایمان پنهان کرده ایم.
بخشی از کتاب دروغ هایی که به خود می گوییم
همه ما درد زندگی را چشیده و در سیلاب آن غرقه شده ایم. حقیقت ما رافرا گرفته است، اما با دروغ هایی که به خود میگوییم از آن دوری میجوییم ؛ دروغ هایی که تشخیص شان نمی دهیم و هرگز قصد گفتن آنها را ندارم . متاسفانه این دروغ ها ، که ممکن است نخست جان ما را نجات داده باشند، در بلند مدت بد ترین دشمنان ما و علت رنج ها بیشتر میشوند.
غافل از اینکه دروغ هایمان اشتباه اند و با تصور که خودمان در اشتباه ایم به دنبال کمک میگردیم .گمان میکنیم شکسته شده ایم، در حالی که دروغ هایمان اند که شکسته میشوند و به احساساتمان اجازه بروز میدهند . با فرار از احساساتمان ، دروغ های بیشتری به خود میگوییم که رنج های بیشتری ایجاد میکنند.
اگر آنچه در ما « اشتباه » است به آنچه درست است ، رهنمون شود ، چه؟
چه میشود اگر لازم باشد فرار را متوقف کنیم و باز گردیم و آنچه از آن میترسیم ، بپذیریم. روبه رو شدن با حقایق زندگی مان نه تنها علل رنج های ما را آشکار میکند ، بلکه به ما توانایی روبه رو شدن با آن حقایق را میدهد.
کتاب درآمدی بر روانشناسی امید ـ تئوری انتخاب ـ ترجمه دکتر علی صاحبی
مقدمه کتاب تئوری انتخاب از ویلیام گلاسر
دکتر علی صاحبی در مقدمهی کتاب تئوری انتخاب میگوید یادگیری تئوری انتخاب نورامید را دل ما زنده نگهمیدارد که:
ما برآیند نیروها و عوامل بیرونی نیستیم.
ما قربانی گذشته خود نیستیم.
ما بازیچه لایههای زیرین مغز و هورمون ها نیستیم.
ما رفتار خود را انتخاب میکنیم و تاکنون نیز چنین کردهایم.
و این امید همانی است که قدرت معنابخشی به زندگی را در ما بیشتر میکند. باور میکنیم که بیش از آنکه شرایط بیرونی بر زندگی ما سلطه داشته باشد، این درون ماست که باعث حال خوب، احساس رضایت و خوشبختی ما میشود. آن وقت حتی با مکان بهدنیا آمدنمان، و با تمام چیزهایی که در اختیار و انتخاب ما نبوده به صلح میرسیم.
بذر تمام بدبختیهای ما در سالهایی کاشته میشود که با آدمهایی سر و کار داریم که معتقدند، نه تنها دریافتهاند چه چیزهایی برای خودشان درست است، بلکه صلاح دیگران را نیز میدانند.
آنها با توسل به این اکتشاف خود و سنت مخربی که هزاران سال است بر فکر آنها سایه افکنده، احساس میکنند وظیفه دارند ما را مجبور کنند کاری را که از نظر آنها درست است، انجام دهیم.
بزرگترین بدبختی انسان نحوه مقاومتش در برابر این اجبار است؛ نظریه انتخاب مخالف سنت باستانی، من صلاح تو را میدانم، است.
کتاب تئوری انتخاب از ویلیام گلاسر
تئوری انتخاب از جمله شاخه های روانشناسی جدید است و می گوید که باید از کنترل گری پرهیز کرد و کنترل گری را به عنوان عامل تخریب کننده ی رابطه معرفی می کند و کنترل درونی را در مقابل کنترل بیرونی توصیه می کند .
این روانشناسی جدید به ما می آموزد که آنچه انجام می دهیم و احساس می کنیم , از جمله بدبختی ما , حاصل انتخاب خود ماست . بنابراین اگر می خواهیم احساس بهتری داشته باشیم باید به نحوی زندگی مان را تغییر دهیم . در اغلب موارد این کار بدین معناست که چنانچه با دیگران مشکل داریم , برای حل آن باید با دقت بیشتری به رفتارهای خودمان توجه کنیم .
تئوری انتخاب توضیح می دهد که افراد چرا و چگونه رفتار می کنند .
این نظریه شیوه ی کارکرد مغز آدمی را برای صدور رفتار تبیین می کند .
تئوری انتخاب معتقد است که هر آنچه از ما سر می زند یک رفتار است : غذا خوردن , دعواکردن , خشمگین شدن , غمگین و افسرده شدن , نگران و مضطرب شدن و … . تمام رفتارهای ما از درون ما برانگیخته می شوند و معطوف به هدفی هستند . هدف هر رفتار , ارضای یکی از پنج نیاز اساسی ماست.
پنج نیاز اساسی در کتاب تئوری انتخاب از ویلیام گلاسر
عشق و احساس تعلق
پیشرفت (قدرت)
تفریح و لذت
آزادی و خودمختاری
بقا و زنده ماندن
تئوری انتخاب معتقد است هنگامی که افراد در ارضای نیازهای خود ناکام می شوند، دست به رفتار می زنند.
یعنی رفتار و عمل خاصی را انتخاب می کنند تا شاید بدان وسیله نیازشان را برآورده سازند.
چنانچه فرد برای ارضای نیازهایش روشهای موثر را پیدا نکند دست به رفتارهای ناکارآمد می زند که در روانشناسی رایج به آنها بیماری می گویند مثل:
مضطرب
افسرده
خشمگین
منزوی و …
این تئوری معتقد است که افراد خودشان آن رفتار را انتخاب میکنند.
پس به جای افسرده بودن فعل افسردگی کردن را بکار میبرد.
تئوری انتخاب معتقداست که گذشتهها بر زندگی کنونی ما اثری شگرف داشتهاست ولی تعیین کنندهی رفتار کنونی ما نیست .
اصول بنیادین کتاب تئوری انتخاب از ویلیام گلاسر
تنها فردی که می توانیم رفتارش را کنترل کنیم ، خودمان هستیم .
هنگامی که برای انجام کاری با تنبیه و تهدید روبرو می شویم ، به ندرت پیش می آید که آن کار را خوب انجام دهیم .
هنگامی که واقعا می فهمیم فقط رفتار خودمان را می توانیم کنترل کنیم ، فورا در مورد آزادی شخصی خود تجدید نظر می کنیم و در بسیاری از موارد در می یابیم بیش از آنچه تصور می کرده ایم آزادی داریم.
برای مثال وقتی زنی به شوهرش می گوید :
« اگر با من بهتر رفتار نکنی ، ترکت می کنم » در واقع در فرایند تعریف مجدد آزادی شخصی خودش است.
او همیشه می تواند ترک کردن همسرش را انتخاب کند.
آنچه الان باید انتخاب کند این است که اگر در این رابطه بماند، حاضر است چه میزان از آزادی خود را واگذار کند.
برای اینکه کنترل زندگی خود را در اختیار بگیریم ، که همیشه امری است ممکن ، باید ببینیم آزادی چقدر برای ما اهمیت دارد.
به این نکته فکر کنید که تا کنون چقدر وقت خود را صرف این کرده اید که دیگران را وادار کنید کاری را انجام بدهند که خودشان نمی خواهند،
و همچنین چقدر وقت صرف مقاومت در برابر کسانی کرده اید که می خواستند شما را به انجام کاری مجبور کنند که نمی خواستید انجام دهید.
هنگامی که بدانیم فقط می توانیم رفتار خودمان را کنترل کنیم ، آزادی و اختیار بیشتری داریم تا اقداماتی را انجام دهیم برای روابط و اهدافمان مفید و موثر تر هستند.
بخش هایی از کتاب تئوری انتخاب از ویلیام گلاسر
اگر چیزهایی یاد میگیریم
اگر چیزهایی که یاد می گیریم یا بدست می آوریم را با دیگران سهیم نشویم چه لطفی دارد؟!
یکی از دوستانم که یک گلف باز جدی است، یک روز به تنهایی با خودش گلف بازی می کرد و با یک شوت تک ضربه به هدف زد…
به نظر من بازی اش هیچ لطفی نداشت.
چرا میان کاکتوس ها غلت می زنیم ؟
دکتر ویلیام گلاسر مثالى خوبى دارد او میگوید:
یک مرد جوان در پارک بزرگ کاکتوس مشغول قدم زدن بود، ناگهان تمام لباس هایش را در آورده و به وسط کاکتوس ها مى پرد و غلت مى زند،
افرادى که اطراف بودند او را با زحمت بیرون مى آورند و از او مى پرسند :چرا اینکار را کردى؟!
و او پاسخ مى دهد که :
“در آن لحظه به نظرم کار خوبى مى آمد”
همه ما انتخاب هاى این چنینى داریم که در لحظه به نظرمان کار درستى مى آمده،
زمانیکه از ترس تنهایى با کسى ارتباط داشتیم که ما را به بیراهه کشانده ،
در زمان درماندگى از کسى درخواست کمک کردیم که صلاح ما را نمى خواسته،
تلاش براى نگه داشتن فردى کردیم که روح و شخصیت ما را پایمال کرده….
همه ما احتمالاً در میان کاکتوس ها غلت زده ایم.
ما در آن لحظه این رفتارهاى آسیب زا را انتخاب مى کنیم، اما چرا؟
استفاده از یکسرى الگوها که ممکن است از والدین یا اطرافیان آموخته شده باشد یا انتخاب آسانترى است،
نسبت به فکرکردن و پیداکردن انتخابهاى بهتر، اینست که مارا برآن مىدارد که رنجبردن و تحملدرد را انتخاب کنیم.
باور اینکه موقعیتى ناامید کننده است و شما نمیتوانید هیچ کارى بکنید باعث اینهمه رنج و درد شده است.
باور افسرده شدن بسیار راحت تر از تلاش براى گرفتن حق است…
باور ناامیدى و اندوه راحت تر از تغییر مسیر و شروع مجدد است.
ما به این علت است که در شرایط خاص روى کاکتوس ها غلت مى زنیم…
چرا با افراد نامناسب ازدواج میکنیم از کتاب جستارهایی در باب عشق
چرا با افراد نامناسب ازدواج میکنیم
از کتاب جستارهایی در باب عشق
هرچند ما فکر میکنیم در ازدواج به دنبال خوشبختی هستیم، اما قضیه به همین سادگی نیست.
آنچه در حقیقت جستوجویش میکنیم، «بوی خوش آشنایی» است – که میتواند تمام نقشههایی را که برای شادمانی و خوشبختی کشیده بودیم بههم بریزد.
ما در واقع تلاش میکنیم همان احساسات و عواطفی را که در کودکی بهخوبی با آنها آشنا بودیم، در روابط بزرگسالیمان بازآفرینی کنیم.
عشقی که اکثر ما در کودکی و نوجوانی چشیده بودیم، اغلب تحت تاثیر مسائل دیگری خدشهدار شده بود:
نحوه خدشه دار شدن عشقی که در کودکی چشیده ایم
تجربههای منفی نظیر تمایل به کمک به بزرگسالی که لجامگسیخته و خارج از کنترل بود؛
یا احساس محرومیت از محبتِ یکی از والدین،
یا ترس از عصبانیتش؛
یا نداشتن احساس امنیت کافی برای صحبت کردن از آرزوها و احساساتمان.
پس بسیارمنطقی است که در بزرگسالی بعضی از کاندیداهای ازدواج را پس میزنیم: نه بخاطر اینکه برای ما نامناسباند،
بلکه برای اینکه زیادی مناسباند – زیادی متعادل، بالغ ، فهمیده و قابلاعتمادند – در حالیکه این همه درست بودن با احساسات قلبیِ ما بیگانه است.
ما با افراد نامناسب ازدواج میکنیم، چرا که ربطی بین دوستداشتهشدن و احساس خوشبختی کردن نمیبینیم.
یکی از غمانگیزترین جنبههای یک رابطه آن است که چقدر سریع به یکدیگر عادت میکنیم!
با کسی آشنا میشویم و از این آشنایی بسیار خرسندیم،
بعد همان کسی که فقط تماشای مچ دست یا شانهاش میتوانست ما را به هیجان بیاورد،
حالا میتواند در کنار ما لمیده باشد و ما کمترین احساسی از جذابیت حس نکنیم.
اگر زمانی حس کردیم با فرد نامناسبی ازدواج کرده ایم، هیچ اشکالی ندارد. لازم نیست او را ترک کنیم. تنها چیزی که باید ترک کنیم نظریه رومانتیکی ست که مفهوم غربی ازدواج در طول ۲۵۰ سال گذشته بر مبنای آن پایه گذاری شده است: این که یک آدم تمام و کمال وجود دارد که می تواند همه ی نیازهای ما را برطرف و تمام آرزوهای مان را برآورده کند.
باید دیدگاه رمانتیک مان را با این آگاهی حزن انگیز_و گه گاه خنده دار- جایگزین کنیم که هر موجود انسانی ما را دلخور، ناراحت، عصبانی، درمانده، دیوانه و دلسرد خواهد ساخت؛ و ما نیز -بدون هیچ قصدوغرضی_همین کار را با او خواهیم کرد.
شاید حس تهی بودن و ناکامل بودن ما هرگز پایان نپذیرد. اما هیچ کدام اینها غیرطبیعی و یا پیش زمینه ای برای طلاق نیست. در واقع انتخاب کسی که یک عمر خودمان را به او متعهد بدانیم، صرفا مانند این است که مشخص کنیم چه نوع اخلاق بدی را حاضریم یک عمر تحمل کنیم.
چرا با افراد نامناسب ازدواج میکنیم (کتاب جستارهایی در باب عشق)
بخشی از کتاب جستارهایی در باب عشق نوشته آلن دوباتن (چرا با افراد نامناسب ازدواج می کنیم)
جهت مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج و توضیحات بیشتر در مورد اینکه چرا با افراد نامناسب ازدواج میکنیم،
می توانید با شماره تماس ۰۹۱۹۲۱۳۶۰۲۳ با خانم راحله صادقی تماس حاصل فرمایید.
مرکز مشاوره در محدوده شرق تهران، جنوب تهران و در نزدیکی میدان شهدا در خیابان پیروزی واقع شده است. با ما در تماس باشید.
یک روز بعد از ظهر وقتی «اسمیت» داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.
اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: “من چقدر باید بپردازم؟”و اسمیت به زن چنین گفت:
“شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!”
چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.
او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.
وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود:
“شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!”.
همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت: «اسمیت» پول دارو ها جور شد نگران نباش همه چیز داره درست میشه…”
کتاب سوپ جوجه برای تقویت روح ـ داستان کوتاه «اطلاعات لطفا»
کتاب سوپ جوجه برای تقویت روح ـ جک کنفیلد
داستان کوتاه – اطلاعات لطفا
یکی از ۶۲ داستان کوتاه برای تلطیف قلب ها و نشاط روح انسان
ما یکی از نخستین خانوادههایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم. آن موقع من ۹-۸ ساله بودم.
یادم میآید که قاب براقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشیاش به پهلوی قاب آویزان بود. من قدّم به تلفن نمیرسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت میکرد با شیفتگی به حرفهایش گوش میکردم. بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفتانگیزی زندگی میکند به نام «اطلاعات لطفاً» که همه چیز را در مورد همهکس میداند. او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.
نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایهمان رفته بود. من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی میکردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم. درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند. انگشتم را در دهانم میمکیدم و دور خانه راه میرفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد. به سرعت یک چهارپایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً».
چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:
«اطلاعات بفرمائید»
من در حالی که اشک از چشمانم میآمد گفتم:
-«انگشتم درد میکند»
+«مادرت خانه نیست؟»
-«هیچکس بجز من خانه نیست»
+«آیا خونریزی داری؟»
-«نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد میکند»
+«آیا میتوانی درِ جایخیِ یخچال را باز کنی؟»
-«بله، میتوانم»
+«پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار»
بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه میکردم. مثلاً موقع امتحانات در درسهای جغرافی و ریاضی به من کمک میکرد. یکروز که قناریمان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم. او به حرفهایم گوش داد و با من همدردی کرد. به او گفتم: «چرا پرندهای که چنین زیبا میخواند و همۀ اهل خانه را شاد میکند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟».
او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست». من کمی تسکین یافتم.
یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی میکنند.
یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد. «اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانهمان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم. من کمکم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم. غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم میافتادم. راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت میگذاشت.
چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد. من پانزده دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی میکرد تلفنی حرف زدم
و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم میکنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً». به طرز معجزهآسایی همان صدای آشنا جواب داد. «اطلاعات بفرمائید». من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم «کلمۀ fix را چطور هجّی میکنند؟». مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر میکنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.» من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟» و ادامه دادم «نمیدانم میدانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟» او گفت «تو هم میدانی که تلفنهایت چقدر برایم با ارزش بودند؟»
من به او گفتم که در تمام این سالها بارها به یادش بودهام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم. او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است.
سه ماه بعد به سیاتل برگشتم. تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد:
+«اطلاعات بفرمائید»
-«میتوانم با شارون صحبت کنم؟»
+«آیا دوستش هستید؟»
-«بله، دوست قدیمی»
+«متأسفم که این مطلب را به شما میگویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمهوقت کار میکرد زیرا بیمار بود. او ۵ هفته پیش در گذشت»
قبل از این که تلفن را قطع کنم گفت: «شما گفتید دوست قدیمیاش هستید. آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟»
با تعجب گفتم: «بله»
+«شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم.»
سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت:
«نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست.»
هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید.
معرفی کتاب معیارهای انتخاب همسر / دکتر سید اصغر ساداتیان و دکتر ماهیار آذر
کتاب معیارهای انتخاب همسر به بررسی شرایط لازم برای ازدواج و اشتباهات بزرگ در انتخاب همسر می پردازد که بر اساس آخرین تحقیقات علمی ثابت شده به زبان ساده و عملی است.
امروزه آمار و ارقام نزاع های خانوادگی و طلاق تقریبا در اکثر جوامع به حد نگران کننده ای رسیده است ولی یکی از مهم ترین علل آن نه وجود اشکال در افراد بلکه در گزینش آن هاست. به عبارت دیگر، اکثر افراد با اندکی مطالعه و آگاهی، شرایط و توانایی تشکیل یک زندگی خوب و سعادتمند زناشویی را دارند ولی اشکال در این است که جفت و همراه مناسب خود را بدرستی انتخاب نکرده اند (درست مثل اینکه دو انسان بالغ سوار بر قایق بخواهند در دو جهت مخالف پارو بزنند و یا با هم هماهنگی و تفاهم نداشته باشند).
در کتاب معیارهای انتخاب همسر اشاره شده است:
انسان ها هرازگاهی حتما اشتباه می کنند اما یکی از مهمترین ویژگی های افراد موفق و خوشبخت این است که سعی و تلاش کنند تا بر اساس عقل و منطق، احتمال اشتباهشان را در موارد مهم زندگی به حداقل ممکن برسانند. زیرا در این موارد جبران اشتباه بسیار سخت و گاهی غیرممکن خواهد بود. برای مثال، در زمان رانندگی کافی است لحظه ای غفلت و اشتباهی حتی کوچک کنیم تا جان خود و یا دیگری را به خطر بیاندازیم. اهمیت انتخاب همسر نیز جزو این موارد مهم به شمار می آید.
کتاب معیارهای انتخاب همسر به فواید و مزایای ازدواج، عشق و شواهد بیولوژیک آن، تئوری الگوی عشق، تئوری دلبستگی ایمن و ناایمن، مثلث عشق، انواع صمیمیت، شناخت خود و دیگران، خصایص اصلی شخصیت، اختلالات شخصیت از جمله شخصیت هیجانی-نمایشی یا هیستریانیک، مرزی یا بینابینی، شکاک، اسکیزویید، اسکیزوتایپال، منزوی یا گوشه گیر،وابسته، وسواسی، خودشیفته و ضد اجتماعی، راه های شناسایی دروغ و دورغگو، تصورات و باورهای غلط در مورد عشق و ازدواج، چگونگی انتخاب افراد و در نهایت نکاتی که در انتخاب همسر باید به آن ها توجه کنیم.
کتاب معیارهای انتخاب همسر توسط انتشارات ما و شما به چاپ رسیده و مولفان آن دکتر سید اصغر ساداتیان و دکتر ماهیار آذر هستند.
داستان آموزنده رفاقت خر آواز خوان و شتر رقاص- امثال و حکم
رفاقت خر آواز خوان و شتر رقاص
امثال و حکم از علی اکبر دهخدا
خری و اشتری به دور از آبادی به طور آزادانه با هم زندگی میکردند. نیمه شبی در حال چریدن علف، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند.
شتر چون متوجه خطر گردید رو به خر کرد و گفت: ای خر خواهش میکنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسانها به حضورمان پی ببرند!
خر گفت: اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سردادن من است. شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بیخیال گردد تا مبادا به دست انسانها بیافتند.
خر گفت: متاسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت میدانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!
پس خر بی محابا نعرههای دلخراش برمیداشت. از قضا کاروانی که در آن موقع از آن آبادی میگذشت، متوجه حضور آنان گردیدند و آدمیان هر دو را گرفته و در صف چارپایان بارکش گذاشتند.
صبح روز بعد در مسیر راه، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانیده و شتر را به آب راندند.
چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود.
خر گفت: ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه میافتم و غرق میشوم.
شتر گفت: خر جان، من عادت دارم در آب رقصم!! ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!
خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد. خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟!
شتر گفت: چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود!!
امروز زمان رقص ناساز اشتر است!
شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بینداخت و در آب غرق ساخت. شتر با خود گفت:
رفاقت با خر نادان، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشید!
نویسنده این کتاب آلن دوباتن و آقای عرفان ثابتی آن را ترجمه کرده اند که شش بخش دارد.
بخش اول کتاب تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با عدم محبوبیت است.
این بخش به سقراط می پردازد که چگونه مردم آتن او را به مرگ محکومش کرده اند و باید جام شوکران را بنوشد. سقراط از آنچه که درست می دانست دفاع کرد نه آنچه که می دانست مورد پسند همگان است.
در گفتگوها ما ترجیح می دهیم مورد قبول و علاقه ی طرف مقابل باشیم نه این که حقیقت را بگوییم. ولی سقراط در برابر عدم محبوبیت و محکوم شدن از طرف حکومت، متزلزل نشد. او به سبب گله و شکایت دیگران از افکار خود دست برنداشت.
مهم ترین ویژگی سقراط این بود که عادت داشت که به افراد از هر طبقه و سن و سالی نزدیک شود و از آنها درباره معنای زندگی سوال کند. سقراط به ما کمک می کند که شک کنیم که دیگران ممکن است اشتباه کنند و علاوه بر آن روش ساده ای به ما ارائه می کند که به وسیله ی آن خودمان می توانیم تعیین کنیم چه چیزی درست است.
ما به تحصیلات و زندگی مرفه نیاز نداریم، هر کسی که ذهنی کنجکاو و منظم داشته باشد و بخواهد عقیده ی مبتنی بر عرف عام را بسنجد می تواند در یکی از خیابان های شهر شروع به صحبت با یکی از دوستانش کند و با پیروی از روش سقراطی ممکن است در کم تر از نیم ساعت به یک یا دو ایده ی جدید برسد.
بخش دوم کتاب تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با کم پولی است.
اپیکور با صراحت کامل به سبک زندگی لذت بخش می پردازد. مهم ترین سوال ممکن در این بخش اینست که برای زندگی سرشار از تندرستی به چه چیزی نیاز دارم؟ یا چه چیزی مرا خوشبخت می کند؟
در این باره مردی را مثال می زند که از شغل خود ناراضی است و با اعضای خانواده ترشرو و بدخلق بوده و این کج خلقی را به گردن شغل خود می اندازد. اما بعد از تعویض شغل افسردگی وی کاهش نمی یابد.
فهرستی که اپیکور برای خوشبختی ارائه می کند عبارتند از:
دوستی
آزادی
تفکر
البته این معنا بدست نمی آید که پول خوشبختی نمی آورد، بلکه اصل استدلال اپیکور این است که اگر پول داشته باشیم اما از نعمت دوستان، آزادی و زندگی تحلیل شده محروم باشیم، واقعا خوشبخت نخواهیم بود. و اگر ازین سه نعمت برخوردار باشیم ولی پول نداشته باشیم، هرگز بدبخت نخواهیم بود. اگر چیزهای گرانقیمت نمی توانند چندان ما را شاد کنند، پس چرا به این شدت مجذوب آن ها هستیم؟ زیرا اشیا در بعد مادی ادای چیزی را در می آورند که می خواهیم در بعد روان شناختی به دست آوریم و باید در افکار خود تجدید نظر کنیم.
بخش سوم کتاب تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با ناکامی است.
در این مورد سنکا چگونگی واکنش نشان دادن به ناکامی را به ما یاد می دهد. در هسته ی هر ناکامی ساختاری نهفته است که هر خواسته ای با واقعیتی بنیادین در تضاد است و از همان کودکی تضادها شروع می شوند.
در آن دوران کشف می کنیم که منابع رضایت ما خارج از کنترل خودمان هستند و جهان با امیال ما چندان مطابقتی ندارد. به نظر سنکا، اوج حکمت آن است که یاد بگیریم سرسختی و لجاجت جهان را با واکنش هایی مثل فوران خشم، احساس بدبختی، اضطراب، ترشرویی، خودبرحق بینی و بدگمانی بدتر نسازیم. وقتی می توانیم ناکامی را تحمل کنیم که خود را برای بیشترین آسیب هایی که انتظار نداشته ایم آماده کنیم و آن ها را درک کنیم.
ما باید خود را با ابعاد واقعیت سازگار کنیم که دنیا محل ناکامی هاست، چیزی را که قادر به تغییرش نیستیم بپذیریم. در نهایت سخن سنکا به فردی که از فقدان پسرش رنج می برد گفته بود: چه لزومی دارد برای اجزای زندگی گریه کنیم؟ کل زندگی گریه دار است.
بخش چهارم کتاب تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با ناتوانی و نابسندگی است.
مونتنی فیلسوف، به ضعف های آدمی اشاره می کند که این نقصان ها ما را شرمنده می کند. مونتنی اشاره می کند که ما فقط آن جنبه هایی از خودمان را قبول می کنیم که با انتظارات دیگران مطابقت دارد و نسبت به جنبه های دیگر احساس ناراحتی می کنیم.
حکمت حقیقی این است که با جنبه های پست تر هم سازگار شویم. آنچه در جامعه ای امری بهنجار محسوب می شود، ممکن است در جامعه ای دیگر نابهنجار باشد.
مثلا در جامعه ای که گوش های بزرگ زیبا هستند و افراد تا آنجایی که می توانند گوش های خود را به طور مصنوعی می کشند. بی تردید این امر به نظر عجیب می رسد اما از نظر مونتنی هیچ چیز آن عجیب نیست. برای کاستن از سلطه ی این نوع تفکر، فقط لازم است ما از مرزهای افکار خود گذر کنیم. مونتنی نابسندگی فکری، نابسندگی فرهنگی و نابسندگی جنسی را مورد بررسی قرار می دهد.
بخش پنجم کتاب تسلی بخشی های فلسفه قلب شکسته است.
آرتور شوپنهاور را یکی از بدبین ترین فیلسوفان می دانند: امروز بد است و هر روز بدتر خواهد شد تا این که بدترین اتفاق رخ دهد. با این حال شوپنهاور به نیرویی در درون ما اشاره کرد که به نظر او همواره بر عقل غلبه دارد که همه نقشه ها و داوری ها را دستکاری می کند و آن را نیروی معطوف به حیات نامید، سائقه ای ذاتی در انسان ها برای بقا و تولید.
بنابراین عشق نیرویی زیست شناختی برای تداوم نوع بشر است. بنابراین اگر عقل خود را ازدست ندهیم به طور قطع موافق تولید مثل نخواهیم بود.
یکی از ژرف ترین اسرار عشق این است (چرا او؟) چرا از بین تمام گزینه های ممکن، چنان میل شدیدی به این فرد داریم؟ از نظر شوپنهاور ما آزاد نیستیم عاشق همه شویم، زیرا نمی توانیم از همه بچه های تندرستی داشته باشیم.
عشق چیزی نیست جز کشف والدی آرمانی از جانب اراده معطوف به حیات. این اراده باید تضمین کند که نسل بعدی از نظر روانشناختی و فیزیولوژیکی آن قدر متناسب هست که جهان پرمخاطره را دوام آورد.
شاید شوپنهاور تبیین های نامطبوعی از علت عاشق شدن ما به دست داده باشد، ولی این تبیین ها سبب تسلی ما در برابر عدم پذیرش نزد طرف مقابل می شود – از اینکه می فهمیم درد ما چیزی عادی است تسلی می یابیم. نکته دیگر اینکه ما ذاتا دوست نداشتنی نیستیم. نه شخصیت ما نفرت آور است نه مشمئز کننده. لازم نیست از خود متنفر شویم اگر عشق با ظرف مقابل حاصل نشد اشکالی در مانیست سرانجام روزی با کسی برخورد می کنیم که ما را عالی می پندارد و با ما احساس صمیمیت و نزدیکی خواهد کرد.
بخش ششم کتاب تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با سختی هاست.
نیچه فیلسوفی متفاوت از فیلسوفان دیگر، دریافته بود که کسانی که خواهان احساس رضایت هستند باید از هر گونه سختی استقبال کنند. کارهای بشر فارغ از درد و رنج نیست. به زندگی بارورترین و بهترین انسان ها نگاه کنید و از خود بپرسید آیا درختی که می خواهد سرفراز و پابرجا باشد می تواند با هوای بد و طوفان ها روبه رو نشود؟
در فاصله میان شکست های اولیه بدون تجربه و موفقیت ها بعدی، در شکاف میان کسی که می خواهیم باشیم و کسی که در حال حاضر هستیم، حتما درد، اضطراب، حسد و تحقیر وجود دارد و این تفکر باعث می شود به طور نابهنگام بتوانیم بر چالش ها غلبه کنیم. البته این در صورتی است که خود را برای دشواری ها اماده کرده باشیم
جهت تماس و گرفتن وقت مشاوره می توانید از طریق ID تلگرام rahelesadeghi66 با خانم راحله صادقی هماهنگ نمایید. مرکز مشاوره در خیابان پیروزی بوده و هماهنگی های لازم صورت خواهد گرفت.