وسواس فکری یا وسواس عملی با افکار مزاحم ناخواسته و رفتارهای تکراری شناخته می شود که حدود ۲ درصد از جمعیت به آن مبتلا هستند، در سال های نوجوانی شروع می شود، اما اغلب خیلی زودتر هم نمایان می شود. این وضعیت مزمن ترکیبی از عوامل بیولوژیکی، ژنتیکی و محیطی است و به درمان های دارو و روان درمانی پاسخ می دهد.
تعریف وسواس فکری – وسواس عملی
اختلال وسواسی- اجباری (OCD)، یک اختلال اضطرابی است که در آن افکار، احساسات، تصاویر و احساسات (وسواسی) ناخواسته بوده و تکرار می شود و افراد در پاسخ به این اندیشه یا وسواس، درگیر رفتارها یا اقدامات ذهنی می شوند. این پاسخ های رفتاری برای کاهش تاثیر و یا خلاص شدن از افکار وسواسی است، اما این فقط تسکین موقت را به ارمغان می آورد. عدم انجام مراسم وسواسی باعث اضطراب زیادی می شود. وسواس فکری – وسواس عملی در سطح فردی (OCD) می تواند خفیف تا شدید باشد، اما اگر درمان نشود، می تواند توانایی فرد را برای کار در محل کار یا مدرسه یا حتی مکانی راحت در خانه یا در کنار دیگران محدود کند.
اختلال وسواس می تواند با سایر اختلالات اضطراب، افسردگی و اختلالات خوردن همراه باشد. در مردان و زنان در تا حدودی برابر است و معمولا در دوران کودکی، نوجوانی و یا زود هنگام ظهور پیدا می کند. یک سوم بزرگسالان مبتلا به اختلال وسواس (OCD) علائم خود را در زمان کودکی به یاد آورده اند و تحقیقات نشان می دهد که اختلال وسواس (OCD) ممکن است در خانواده ها به وجود آید.
اگر چه علائم اختلال وسواس (OCD) به طور معمول در طول سالهای نوجوانی یا اوایل بزرگسالی ایجاد می شود، تحقیقات نشان می دهد که حداقل یک سوم موارد از دوران کودکی آغاز شده است. در مراحل ابتدایی پیشرفت بیماری اختلال وسواس (OCD) می تواند مشکلات جدی برای یک کودک ایجاد کند. مهم است که در اسرع وقت کودکان به ارزیابی و درمان دست یابند تا از فرصت های مهم از دست رفته خود به دلیل این اختلال جلوگیری کنند.
علائم و نشانه های وسواس فکری – وسواس عملی
داشتن افکار، تصاویر و انگیزه تکراری در مورد مسائل متنوع، از جمله داشتن تمیزی اجباری و سازماندهی شده، ترس از میکروب ها، خاک، آلودگی، مزاحمان، یا خشونت؛ یا فکر کردن به آسیب زدن به عزیزان و یا مرتکب شدن به اعمال جنسی و یا رفتار به گونه ای که با اعتقادات مذهبی مغایرت دارد.
درگیر شدن در رفتارهای تکراری یا اعمال ذهنی مانند شستن دست ها، قفل کردن و باز کردن درها، شمارش، نگهداری موارد غیر ضروری (ذخیره کردن) یا تکرار دوباره و دوباره گام ها در هر تکلیف.
داشتن وسواس هایی که ناخوانده هستند و اجبارهایی که اغلب از کنترل فرد خارج می شوند، اما به وسیله قاعده ای که بایستی به شدت به کار گرفته شوند به فرد دیکته و امر می شود. لذت نبردن از درگیر شدن در این رفتارها یا مراسم که باعث ایجاد اضطراب می شود. حداقل به میزان یک ساعت در روز بر روی افکار و آیین هایی که باعث ناراحتی می شوند وقت صرف می کنند که باعث آشفتگی فرد در زندگی روزمره می شود.
نمونه های اختلال وسواس فکری – وسواس عملی
ایده ها، خوسته ها و تصاویر ناخواسته، تکراری و غیرارادی، اغلب در ذهن فرد مبتلا به اختلال وسواس (OCD) وجود دارد.
ترس های پارانوئید مداوم
نگرانی بی دلیل برای آلوده شدن
نیاز بیش از حد به انجام کارها به صورت کامل
این افراد افکار مخربی را تجربه می کنند، مانند: این کاسه آلوده است؛ تمیز نیست و با مکرر شستن به آن پاسخ می دهد. یا او فکر می کند: من ممکن است درب را قفل نکرده باشم، یا می دانم که فراموش کرده ام که روی این نامه مهر بزنم. این افکار منفی و ناخوشایند هستند و درجه بالایی از اضطراب را ایجاد می کنند.
نمونه های دیگری از وسواس فکری – وسواس عملی:
ترس از آسیب رساندن یا آسیب به دیگران
ناراحتی با افکار مذهبی یا جنسی
اجبار در وسواس فکری
در پاسخ به وسواس های خود، اکثر افراد مبتلا به اختلال وسواس (OCD) به رفتارهای تکراری یا اجبار می پردازند. شایعترین آنها قرار دادن اشیا طبق قاعده، چک کردن و شستن هستند.
دیگر رفتارهای اجباری:
مرتب کردن دوباره
شمارش (اغلب در حین انجام یک اقدام اجباری مانند کنترل قفل در)
عبارات تکراری ذهنی
لیست درست کردن و اجتناب کردن
این رفتارها به طور کلی هدف اش آسیب زدن به فرد مبتلا به وسواس (OCD) یا دیگران است. انجام این تشریفات به همان شیوه، فرد را از اضطراب می رهاند و به او حس کنترل می دهد، اما موقتی است.
رفتار مبتلایان وسواس فکری – وسواس عملی:
افراد مبتلا به وسواس فکری (OCD) بینش و آگاهی شان در مورد بیماری خود متفاوت هستند. گاهی اوقات آنها قادر به تشخیص این وسواس و اجبار غیر واقعی و غیر منطقی هستند. با این حال، در دیگر زمانها، ممکن است در مورد این ترسها نامطمئن باشند یا حتی معتقد باشند به شدت ترس هایشان اعتبار دارد.
اکثر افراد مبتلا به وسواس فکری (OCD) برای از بین بردن افکار ناخواسته و رفتارهای اجباری تلاش می کنند. بسیاری از آنها ساعت ها می توانند علائم وسواسی- اجباری خود را حفظ کنند؛ وقتی در مدرسه باشند یا مشغول به کار هستند. اما با گذشت زمان، مقاومت ممکن است ضعیف شود، و هنگامی که این اتفاق می افتد، وسواس فکری – وسواس عملی (OCD) ممکن است چنان شدید باشد که تشریفات وقت گیر آن روابط خارجی را غیر ممکن سازد و باعث می شود که خودمختاری و استقلال مالی خود را از دست بدهند.
علائم ممکن است در طی زمان بروز کند یا بدتر شوند. اگر وسواس (OCD) شدید شود، می تواند فرد را از کار و یا انجام مسئولیت های عادی در خانه دور نگه دارد. افراد مبتلا به وسواس فکری – وسواس عملی (OCD) ممکن است سعی کنند به خودشان با اجتناب از شرایطی که موجب وسواس شان می شوند، کمک کنند یا آنها ممکن است از الکل یا دارو برای مواجهه با خلق، اضطراب ها و ترس هایشان استفاده کنند.
اولین نکته برای درمان افسردگی این است که به علت آن توجه کنیم. اگر افسردگی را به عنوان هیولا در نظر بگیریم به جای اینکه از آن فرار کنیم باید در چشمانش نگاه کنیم و احساساتی که منجر به افسردگی و در نتیجه اجتناب می شود را بررسی کنیم. دلایل ابتلا به افسردگی را می توانید در متن قبلی دنبال کنید.
به عنوان مثال ممکن است بگویید: من احساس افسردگی می کنم. سوالاتی که به دنبال این فکر می آیند به این شکل است: چرا امروز؟ چه چیزی را من نادیده می گیرم؟ مساله ای که به آن نمی خواهم بپردازم چیست؟
بدون بینش، ما در چرخه ای گرفتار می شویم که دوباره و دوباره آن را تکرار می کنیم. وقتی نسبت به خود بی توجه باشید بقیه افراد رنج می برند، نمی توانید از کار یا بازی لذت ببرید. بی توجهی به خود، اعتماد به نفس پایین و احساس گناه نیروهای محرک هر نوع افسردگی هستند.
این صداهای دورنی منفی تصویر بدنی تان را شکل می دهند. شما دیگران را بهتر و جذاب تر می بینید، حتی زمانی که درست نیست و با واقعیت جور در نیاید. من جذاب نیستم، من ناتوانم، من خنگم… چنین خودگویی هایی که سمی نیز هستند انرژی شما را از بین می برد و شما همیشه ناراضی باقی می مانید.
حال چطور با افسردگی مبارزه کنیم: برای از بین بردن افسردگی یا درمان افسردگی باید اقدامات متعددی انجام دهید. درمان افسردگی همانند رفتن به جنگ است. ابتدا باید به مسائلی که زندگی شما را تحت تاثیر قرار می هد توجه کنید:
روش های درمان افسردگی
درمان افسردگی ـ بدن
ورزش:
۳۰ تا ۴۰ دقیقه سه بار در هفته می تواند علائم افسردگی را کاهش دهد. پیاده روی هم یک کمک کننده بی نظیر است.
خواب:
۷ الی ۸ ساعت خواب شبانه
رژیم غذایی:
تحقیقات رابطه بین چربی بالا و افسردگی را نشان داده است. سعی کنید رژیمی داشته باشید. غذاهایی را که موجب آسیب تان می شود حذف کنید.
درمان افسردگی ـ ذهن
خلاقیت:
تخیل خود را با تجربیات جدید تحریک کنید. لذت بردن از شعر، هنر، تئاتر، موسیقی را فراموش نکنید. از استعدادهای خود خود غاقل نشوید.
روان درمانی:
برای درک خود و شکستن الگوهای خود از درمان استفاده کنید.
آموزش:
با بدست آوردن مهارت های جدید، خود را به چالش بکشید.
درمان افسردگی ـ معنویت
مدیتیشن:
افکار خود را از طریق تلقین، مراقبه، یوگا و … آرام کنید.
اقدامات بشردوستانه:
کمک به دیگران الهام بخش است و به شما عزت نفس می دهد. به دنبال فرصت های داوطلبانه در جامعه خود باشید.
ایمان:
معنویات را در نظر بگیرید، فلسفه و باورهای مختلف را جستجو کنید. هنگامی که افسردگی جایش را در زندگی تان باز می کند، فکر به آن باعث می شود برای کمک به خود ناخودآگاه گریه کنید. به صدای گریه گوش کنید؛ سعی کنید انچه که این اشک ها می خواهد بگوید را بشنوید. اگر مدت هاست افسرده شده اید، ضد افسردگی ها ممکن است باعث شود احساس بهتری داشته باشید، درمان افسردگی هنوز در دستان شماست. تنها وقتی با آن مواجه شده، مقابله کنید و علت واقعی افسردگی خود را درک کنید، با اقدامات لازم سرانجام خواهید توانست بر آن فائق شوید.
در مطالب گذشته ابتدا گفتیم که افسردگی چیست و سپس علایم افسردگی را مشخص کردیم. در این مطلب دلایل ابتلا به افسردگی را توضیح می دهیم
دلایل ابتلا به افسردگی
وراثت و سابقه خانوادگی
در صورتیکه در خانواده ای سابقه ابتلا به افسردگی وجود داشته باشد، احتمال اینکه این امر از طریق وراثت به شخصی انتقال داده شود وجود خواهد داشت. در حقیقت شیوع این موضوع در خانواده هایی که قبلا افرادی به افسردگی دچار شده اند بیشتر بوده است.
ساختار بیوشیمیایی مغز و بدن
مغز توسط یک سری مواد شیمیایی دستورات خود را به بدن ارسال می کند و اختلال در این مواد شیمایی یا ناقلان عصبی باعث می شود که در بدن اختلالات عصبی و عملکردی ایجاد گردد. سروتونین مهمترین پیام رسان شیمیایی است که در افسردگی نقش به سزایی دارد. اگر در این پیام رسان اختلالی ایجاد گردد، تاثیرات بسیاری در عواطف و احساسات شخص ایجاد می گردد.
عوامل هورمونی در خانم ها
یکی دیگر از دلایل ابتلا به افسردگی نوسان میزان هورمون در خانم ها است که می تواند باعث بروز افسردگی شود. این امر ممکن است چند روز قبل از قاعدگی شروع شود و در شخص نوسانات روحی روانی ایجاد نماید.
یکی دیگر از نوسانات میزان هورمون بعد از دوران بارداری اتفاق می افتد که اما یک امر دیگر که در این زمان باعث بروز افسردگی می شود معمولا در خانم هایی است که شاغل بوده اند و اکنون مجبور به حضور در خانه و در حقیقت انزوای اجتماعی می شوند. در دور بودن از اجتماع و نشستن در کنار فرزند نیز می تواند باعث بروز افسردگی در خانم های باردار شود.
بعد از دوران یائسگی نیز زن بدلیل اینکه توانایی تولید مثل و جنسی خود را از دست می دهد نیز باعث می شود در افسردگی نقش داشته باشد.
حوادث سخت زندگی
یکی از دلایل مهم در بروز افسردگی در شخص اتفاقات و حوادث سختی است که در زندگی رخ می دهد. این اتفاقات می تواند باعث اختلال در سیستم عصبی یا همان ساختار بیوشیمیایی معز می شود و شخص را دچار افسردگی کند.
مواردی همچون طلاق، پایان یک رابطه عاطفی، از دست دادن یک عزیز، مشکلات کاری یا مالی و … می توانند از جمله حوادثی باشند که باعث افسردگی در شخص شوند.
دلایل روانی بخصوص در سنین کودکی
بیشتر ویژگی های شخصیتی در دوران کودکی شکل می گیرد و اتفاقاتی که در دوران کودکی برای شخص رخ می دهد می تواند تاثیرات ماندگاری در ذهن شخص باقی بگذارد و حتی به عنوان ضمیر ناخودآگاه شخص عمل کند.
جهت این امر می توانید متن تداوم مشکلات ما و ضمیر ناخودآگاه را مطالعه کنید.
به عنوان مثال بی مهری یا عدم توجه در دوران کودکی، تجاوز جنسی و … می تواند از جمله عوامل بروز افسردگی در شخص باشد.
بیماریهای خاص
پرکاری غده تیروئید، اعتیاد، بیماریهای سخت و خطرناک همچون سرطان، اج آی وی و … و استفاده از برخی از داروها نیز می تواند در بروز افسردگی تاثیر گذار باشد.
با توجه به دلایل ابتلا به افسردگی که در بالا به آنها اشاره شد افراد زیر می توانند در معرض ابتلا به افسردگی باشند
زنانی که اختلالات هورمونی دارند.
زنان که تازه زایمان کرده اند.
نفراتی که سابقه افسردگی در خانواده داشته اند.
افرادی که مشکلات روانی در دوران کودکی خود داشته اند.
نفراتی که عزیزی را از دست داده اند.
افرادی که دچار یک حادثه عاطفی همچون پایان یک رابطه احساسی و یا طلاق شده اند.
معتادان به مواد مخدر یا الکل
افرادی که بیماریهای خاص همچون سرطان دارند.
افرادی که داروهای خاص همچون فشار خون مصرف می کنند.
در مطلب بعدی روش های درمان افسردگی را برای شما مرور خواهیم کرد.
در این مطلب می خواهیم علایم افسردگی یا نشانه های افسردگی را معرفی کرده و در حقیقت به شناسایی بیمارانی که دچار افسردگی شده اند بپردازیم.
همانطور که در مطلب قبلی گفتیم افسردگی یک حالت خلقی و رفتاری است و به صورت یک اختلال روانی شناخته می شود این اختلال روانی می تواند به طرق مختلف خود را بروز دهد که در زیر به آنها اشاره می کنیم.
در مطلب قبلی نیز به آن اشاره کردیم که در صورتیکه علایم افسردگی به مدت طولاتی مثلا بیش از ۲ هفته ادامه پیدا کند بیماری افسردگی تشخیص داده می شود. این موضوع به این دلیل مهم است که بسیاری از علایم افسردگی ممکن است برای همه ی ما اتفاق بیفتد اما خودمان در کوتاه مدت بتوانیم از عهده ی آن برآییم و مشکل را برطرف کنیم. حال در صورتیکه علایم افسردگی طولانی مدت شود و نتوان بر ان چیره شد، زمانی است که می توان گفت شخص دچار بیماری افسردگی شده و می بایست نسبت به درمان آن از طریق مشاوره و روانشناسی اقدام کند.
علایم افسردگی
۱. تغییرات در سطح انرژی و فعالیت:
خستگی
بی حوصلگی
۲. تغییرات عادت خواب
بیخوابی
بیدار شدن زودتر از موعد
خواب بیش از حد
۳. رفتارهای نامناسب
عصبانیت و بداخلاقی
تحریک پذیری
ناآرامی
۴. احساسات منفی
احساس گناه
احساس بیارزش بودن
احساس بیکفایتی
احساسات غمانگیز
اضطراب
احساس خلاء
انتقاد از خود
بدبینی و ناامیدی
۵. از دست دادن علاقه نسبت به چیزهایی که قبلا برای فرد لذتبخش بود
اختلال در رابطهی جنسی
از دست دادن اشتها یا خوردن بیش از حد
۶. سایر مشکلات روانی و بدنی
عدم تمرکز
فراموشی و عدم یادآوری جزئیات
احساس درد در بدن
مشکلات گوارشی
فکر کردن به خودگشی و اقدام به خودکشی
اکنون با دانستن علایم افسردگی یا نشانه های افسردگی می توانیم بیماری افسردگی را تشخیص دهیم.
سوال بسیار مهمی که در زمینه افسردگی می شود و همه به دنبال پاسخگویی به این سوال هستند همین سوال افسردگی چیست می باشد. پاسخ سوال افسردگی چیست در شناخت بهتر این بیماری و همچنین شناخت بهتر علائم افسردگی و روش درمان افسردگی بسیار تاثیرگذار است. در زیر تعریف هایی را جهت شناخت افسردگی جمع آوری کرده ایم.
افسردگی چیست:
افسردگی یک اختلال روانی بسیار رایج در دوران معاصر است که به احساس غم و اندوه و همچنین تجربه ی بحرانی زندگی محدود نشده و نیاز به درمان زود هنگام دارد.
براساس تعریفی که در ویکی پدیا آمده است: افسردگی یک حالت خلقی و رفتاری شامل بیحوصلگی و گریز از فعالیت یا بیعلاقگی و بیمیلی است و میتواند بر روی افکار، رفتار، احساسات، خوشی و تندرستی یک فرد تأثیر بگذارد.
تعریف دیگری که از افسردگی می توان داشت طولانی شدن زمان برای احساس بدبختی، احساس تنهایی، احساس ناراحتی و … است. همه ی ما در طول دوران زندگی با احساساتی این چنینی روبرو می شویم و بعد از گذشت یک یا دو هفته، خودمان می توانیم بر آن پیروز شده و از ادامه ی آن جلوگیری کنیم. اما طولانی شدن این احساسات در زندگی روزمره ما اختلال ایجاد کرده و نیاز به کمک، مشاوره و روانشناسی دارد که به نام افسردگی شناخته می شود.
یک نوع دیگر از تعریف افسردگی به این صورت است که شخص بیمار علاقه خود را نسبت به چیزهایی که قبلا باعث شادی و خوشحالی و همچنین لذت او می شده ، از دست داده و به همراه آن نشانه های روانی و فیزیکی از خود بروز می دهد. در این هنگام شخص دچار افسردگی شده است.
شیوع افسردگی:
این بیماری به قدری رایج است که در آمریکا نام سرماخوردگی روانی بر روی آن گذاشته اند. (مارتین سلیگمن)
سازمان بهداشت جهانی شیوع این بیماری را به میزان ۵ درصد جمعیت جهان و حدود ۳۵۰ میلیون نفر اعلام کرده است. تنها ۱۶ میلیون نفر در آمریکا از این بیماری رنج می برند و حدود ۵ درصد مردم ایران نیز به این بیماری مبتلا هستند.
از نام های دیگر افسردگی، افسردگی بالینی یا اختلال افسردگی می باشد.
بعضی از افرادی که برای مشاوره به روانشناس مراجعه می کنند اعتقاد دارند که دیگران (همسر، فرزند، دوست و …) باعث رنج آنها می شوند. به عنوان مثال در جلسه مشاوره می گویند، من مشکلی ندارم. مشکل از زنمه.
این فردی که نمی بیند خودش و آنچه درون او جریان دارد باعث مشکلاتش می شوند، اعتقاد دارد سایر افراد باعث آن ها هستند و او از منِ مشاور دعوت می کند درگیر جامعه شناسی و مشاهده سایر افراد شوم نه روان شناسی خود او، که یعنی نگاه کردن به درون خویش.
مراجع از من می خواهد روان درمانی نیابتی انجام دهم.
«من رو درمان نکن. زنم که اینجا نیست، درمان کن.»
درمان مراجعی که در جلسه نشسته می تواند مشکل باشد اما درمان فردی نامرئی غیرممکن است. مهم ترین نکته این است که اگر چیزی در روابط مان می لنگد، به جای اینکه دیگران را مقصر بدانیم تغییر جهت دهیم و تشخیص دهیم چطور باعث رنج خود می شویم.
به عنوان مثال:
یک مرد یکی از مشکلاتی که با همسرش دارد را به این شکل عنوان می کند:
«می خواستم سر موقع بیام مطب. همسرم حاضر نشده بود و می خواست منتظرش بمونم. می خواست برسونمش آرایشگاه و کلی معطلم کرد. باعث شد دیرم بشه و افتادیم تو جر و بحث باهم.»
در اینجا این فرد تصمیم گرفته منتظر بماند، دیر کند و رنج ببرد. اما به خاطر انتخاب های خودش زنش را مقصر می داند. او رفتارهایی که انتخاب می کند – مقصر شمردن دیگران – را نمی بیند.
سوال:
شما چطور؟ آیا با انتخاب بعضی از رفتارها دیگران را مقصر می دانید؟
چرا با وجودی که می دانیم، رفتار یا تصمیم ما اشتباه است به کرات مرتکب آن می شویم؟
چرا قادر به کنترل بسیاری از رفتارهایمان نیستیم؟
چرا با وجود اینکه بچه ها را بسیار دوست داریم، گاهی با آنها رفتار غیردوستانه و نادرست داریم؟
چرا با داشتن همسر و خانواده خوب هنوز از زندگی راضی نیستیم؟ چرا برخی از افراد جذب اشخاص با اختلاف سنی بسیار زیاد می شوند؟
پاسخ تمامی سوالات به نحوی به ضمیر ناخودآگاه مان مرتبط است. این ضمیر چگونه عمل می کند؟
شکل گیری ضمیر ناخودآگاه
یک سیم کشی برق درون شهر را در نظر بگیرید. مدار عصبی و مراکز کنترل عصبی ما در مغز هم مثل همان سیم کشی است. میلیاردها مدار عصبی در آن وجود دارد.
این مدارهای عصبی که مرتبط با هر یک از ویژگی های ماست، بتدریج تکمیل شده و تثبیت می شود.
هشتاد درصد این تکامل در هشت سال اول زندگی شکل می گیرد و می شود گفت که تقریبا تمامی آنها در محدوده ضمیر ناخودآگاه قرار می گیرند.
سه خصوصیت اصلی ضمیر ناخودآگاه به شرح زیر است:
احساس امنیت و اطمینان (پیوند عاطفی)
حرمت نفس (ارزشمندی، کفایت، توانمندی)
ابتکار و خودجوشی (هدفمند بودن، پذیرش مسئولیت، اعتماد بنفس و …)
این سه خصوصیت به ترتیب از کودکی دچار تکامل می شود و تکامل هر کدام وابسته به تکامل قبلی است. به عنوان مثال اگر احساس امنیت و یا پیوند عاطفی در ۱۸ ماه اول تولد درست شکل نگرفته باشد، حرمت نفس که در سنین ۲ تا ۳ سالگی است نیز بدرستی شکل نخواهند گرفت.
ارتباط رفتارهای ما با ضمیر ناخودآگاه
حال فرض کنیم شخصی دوران تکامل مناسبی نداشته باشد. مثلا مادرش به او توجه لازم را نداشته و در او تصویری از حالات هیجانی که حاوی اضطراب است، در ضمیر ناخودآگاهش شکل بگیرد.
در این فرد اگر در دوران بزرگسالی نیز عدم توجه از سایرین اتفاق بیافتد، در نتیجه همان مدار مغزی با همان حالات هیجانی حاوی اضطراب تحریک شده و واکنش شخص از طریق ضمیر ناخودآگاهش انجام خواهد شد.
پی نوشت:
شاید به نظر برسد قسمت دوم متن حاضر پاسخگوی قسمت اول نباشد، اما مدارهای عصبی شکل گرفته در دوران کودکی باعث میشوند بخش بزرگی از رفتارهای ما خارج از اراده و کنترل ما باشند و تا مدارهای عصبی در فرایند روان درمانی قرار نگیرند تغییر نمی یابند.
مرکز مشاوره خیابان پیروزی
راحله صادقی مشاوره خانواده و ازدواج
برچسبها:ابتکار و خودجوشی, اجتماعی, احساس امنیت, اعتماد به نفس, باور, پیوند عاطفی, توانمندی, حرمت نفس, رفتار, شخصیت, ضمیر ناخودآگاه, مشاوره, مشاوره خانواده آنلاین, مشاوره خانواده تلفنی, مشاوره خانواده و ازدواج, مشکلات
داستان آموزنده رفاقت خر آواز خوان و شتر رقاص- امثال و حکم
رفاقت خر آواز خوان و شتر رقاص
امثال و حکم از علی اکبر دهخدا
خری و اشتری به دور از آبادی به طور آزادانه با هم زندگی میکردند. نیمه شبی در حال چریدن علف، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند.
شتر چون متوجه خطر گردید رو به خر کرد و گفت: ای خر خواهش میکنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسانها به حضورمان پی ببرند!
خر گفت: اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سردادن من است. شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بیخیال گردد تا مبادا به دست انسانها بیافتند.
خر گفت: متاسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت میدانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!
پس خر بی محابا نعرههای دلخراش برمیداشت. از قضا کاروانی که در آن موقع از آن آبادی میگذشت، متوجه حضور آنان گردیدند و آدمیان هر دو را گرفته و در صف چارپایان بارکش گذاشتند.
صبح روز بعد در مسیر راه، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانیده و شتر را به آب راندند.
چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود.
خر گفت: ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه میافتم و غرق میشوم.
شتر گفت: خر جان، من عادت دارم در آب رقصم!! ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!
خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد. خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟!
شتر گفت: چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود!!
امروز زمان رقص ناساز اشتر است!
شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بینداخت و در آب غرق ساخت. شتر با خود گفت:
رفاقت با خر نادان، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشید!
فراموشی اتفاق نمی افتد: ممکن است بعضی از افراد به شما توصیه کنند، فراموش کن. اما مساله این است که ما نمی توانیم چیزی یا کسی را فراموش کنیم بلکه تمامی افکار و خاطرات ما به ناخودآگاه ما انتقال پیدا می کند. در راستای تلاش برای فراموشی، ما از سرکوبی و انکار استفاده می کنیم که در لایه های زیرین ذهن منجر به آزار و اذیت ما می شود.
تجربه هیجان:
هیجانات خود را تجربه کنید: بعد از جدایی، معمولا با هیجانات مختلفی روبه رو می شویم از جمله غم، ناراحتی، خشم و … گاهی آن احساسات به قدری دردناک هستند که از تجربه آنها طفره می رویم. در درجه اول، جدایی را پذیرفته و با ناراحتی و غم های حاصل از آن مواجه شوید. در واقع این حق شماست که ناراحت باشید.
کنارآمدن با جدایی:
با این جدایی کنار بیایید: رابطه تمام شده را بررسی کنید و به این فکر کنید چطور می توانید به خود کمک کنید و چطور می توانید با عدم حضور آن فرد، زندگی خوبی داشته باشید.
پیش بینی زندگی:
زندگی قابل پیش بینی نیست: این اصل را به خاطر بسپارید که زندگی به کسی تضمین نداده که خوشبخت باشد. هر لحظه ممکن است ما با پیشامدی غیر منتظره مواجه بشویم یا بازهم به طور طبیعی کسانی را از دست بدهیم و گریزی ازین واقعیت نیست. پذیرش این مساله مارا تسکین می دهد که تنها شما آنرا تجربه نکرده اید و اکثر افراد با این فقدان ها روبه رو می شوند.
مراجعه به روانشناس:
به مشاور یا روانشناس مراجعه کنید: اگر سوگواری شما برای این جدایی بیش از حد طول کشیده و خودتان نمی توانید آن را حل و فصل کنید، مراجعه به مشاور به شما کمک قابل ملاحظه ای می کند.